Shima Katouzian

Shima Katouzian

Storyteller

چیزی که مخاطبم «می‌خواد» رو نشون نمی‌دم؛ چیزی که مخاطبم «باید» بدونه رو نشون می‌دم.

حالِ خوب :)

حالِ خوب :)

ازدواج سفید

ازدواج سفید

من عاشق نشدم.

من عاشق نشدم.

Пікірлер

  • @sanaimani
    @sanaimani5 минут бұрын

    لذت میبرم از دیدن ویدئوهات شیما❤️

  • @kajalhossienniya
    @kajalhossienniya7 минут бұрын

    بچه که بودم افتادم توی آب به منزله غرق شدن اوایل تلاش می‌کردم ولی بعدش نه انگار از حسش خوشم میومد همون لحظه خاطرات از جلوی چشمام گذشتن با اینکه بچه بودم ولی همون لحظه پدرم نجاتم داد و وقتی رسیدم ساحل یه حس آرامش داشتم انگار روحم رفرش شده بود درست نمیتونم توصیفش کنم

  • @user-yl5lw2od9g
    @user-yl5lw2od9g20 минут бұрын

    منگول بازيها چی دیگه وا خیلی مسخره هستی😮😮😮

  • @janan624
    @janan624Сағат бұрын

    از دقیقه ۱۸ ب بعد حس کردم نشستی روبروم فقط برا من حرف میزنی شیما، بغضم ترکید🥲مرسی از حرفات دختر❤

  • @mahakakbarpour2775
    @mahakakbarpour27752 сағат бұрын

    دمت گرم واقعاً ❤

  • @user-ld1gi6qw6x
    @user-ld1gi6qw6x2 сағат бұрын

    من یه بار با عموم اینا رفته بودیم بستنی بخوریم ، خواهرم تو ماشین عموم اینا بود و دختر عموم تو ماشین ما بعد عموم از ماشین پیاده شد بستنی ها رو داد بهمون و رفت که بره تو ماشین خودش ، یهو یه صدای خیلی بلند اومد و بغل دست ما شیشه پخش شد تو هوا و بابام زد تو سر خودش من برای یه ثانیه فکر کردم ماشین عموم منفجر شده یا عموم اتفاقی براش افتاده و واقعا مردم و زنده شدم چون خواهرم هم تو ماشین اونا بود ، بعد که گذشت فهمیدم که آقایی که چند دقیقه پیش بغل دست ما پیاده شده بود و رفته بود برا زن و بچه ش بستنی خریده بود ، اومده بود تو در ماشین ایستاده بود که از زن و بچه ش یه سوالی بپرسه بعد یهو یه ماشین که هیچ کس ندیدش مثل برق و باد زد به این آقا و آقا مثل پر از زمین بلند شد و چند متر اون طرف تر افتاد و پوکید ، و همچنین در ماشین هم کنده شد و افتاد اون طرف خیابون .. حتی روکش های صندلی افتاده بودن و مرگ برای این آقا خیلی ساده و باور نکردنی رخ داد

  • @user-ld1gi6qw6x
    @user-ld1gi6qw6x2 сағат бұрын

    من یه بار با عموم اینا رفته بودیم بستنی بخوریم ، خواهرم تو ماشین عموم اینا بود و دختر عموم تو ماشین ما بعد عموم از ماشین پیاده شد بستنی ها رو داد بهمون و رفت که بره تو ماشین خودش ، یهو یه صدای خیلی بلند اومد و بغل دست ما شیشه پخش شد تو هوا و بابام زد تو سر خودش من برای یه ثانیه فکر کردم ماشین عموم منفجر شده یا عموم اتفاقی براش افتاده و واقعا مردم و زنده شدم چون خواهرم هم تو ماشین اونا بود ، بعد که گذشت فهمیدم که ماشینی که چند دقیقه پیش بغل دست ما پیاده شده بود و رفته بود برا زن و بچه ش بستنی خریده بود ، آقاعه اومده بود تو در ماشین ایستاده بود که از زن و بچه ش یه سوالی بپرسه بعد یهو یه ماشین که هیچ کس ندیدش مثل برق و باد زد به این آقا و آقا مثل پر از زمین بلند شد و چند متر اون طرف تر افتاد و پوکید ، و همچنین در ماشین هم کنده شد و افتاد اون طرف خیابون .. حتی روکش های صندلی افتاده بودن و مرگ برای این آقا خیلی ساده و باور نکردنی رخ داد

  • @user-be5im6hk8s
    @user-be5im6hk8s2 сағат бұрын

    ❤❤ عالی بود من یبار خواب دیدم که مردم و فقط تنها حسی که داشتم حسرت بودکه من هیچ‌کاری هنوز نکردم😢

  • @maryam.bahrami
    @maryam.bahrami2 сағат бұрын

    شیما ممنون ❤❤❤❤ فقط اینکه یکم فارسیت ضعیف شده🥲🥲🥲 وسط ویدو خیلی کلمات رو فراموش میکنی

  • @mahakakbarpour2775
    @mahakakbarpour27752 сағат бұрын

    یه تراپی کامل بود👌🏼

  • @user-wd2zm6ux5u
    @user-wd2zm6ux5u3 сағат бұрын

    من یه تصادفی داشتم گ نزدیک بود بمیرم و تو اون چند ثانیه هیچ حسه خاصی نداشتم انگار همچی ایستاده بود و تو یه خلع بودم

  • @BaharShirdel_2024
    @BaharShirdel_20244 сағат бұрын

    خیلی خوب بود شیما❤ پارت دومشم میشه واسمون بزاری؟

  • @roghayehemkani3793
    @roghayehemkani37935 сағат бұрын

    😂😂

  • @TaraBahramii-pm3uy
    @TaraBahramii-pm3uy6 сағат бұрын

    من تجربه ی غرق شدن رو داشتم و میتونم بگم از یک تا صد توی اون لحظه ترسم صفر بود و بیشتر داشتم شگفت زده میشدم و واقعا حس عجیبی بود انگار که داشتم با یه چیز جدیدی آشنا میشدم مثل بچه ای که تازه داره با راه رفتن آشنا میشه

  • @elenaalmasi5284
    @elenaalmasi52847 сағат бұрын

    یکی دو سال پیش موقع تظاهرات انقلاب زن زندگی ازادی رفته بودیم با چند تا از دوستام تو خیابون چند دقیقه بعد از اینکه ما اونجا وایستادیم مامورا اومدن با اسلحه بقل من یه پسر بچه وایستاده بود مامور اولین گلوله ای که زد به این پسر بچه برخورد کرد نمیدونم بقیه گلوله ها به کیا خورد ولی یه لحظه انقد از صدای جیغ و صدای گلوله با پسر بچه ای که جلوم افتاده بود زمین شک شدم که انگار چند ثانیه هیچ صدایی نشنیدم تا وقتی دوستم دستمو کشید اون لحظه دقیقا همون حسی بود که صدای شلیکو چند ثانیه بعد شنیدمو انگار همه چیز رو اسلوموشن بود :)

  • @Yuki14857
    @Yuki148577 сағат бұрын

    همین چند روز پیش برای چند ثانیه اتفاق افتاد و حس کردم که زندگی نکردم هنوز

  • @MishaBADR
    @MishaBADR8 сағат бұрын

    من یادمه دانشجویی خیلی همکلاسیام میگفتن کار فقط با دادوبیداد باید راه انداخت ولی باید الان اینجا پرانتز باز کنم: همون وهله اول، شاید کاری رو که میخواستی انجام بشه، ولی بشدت تاثیر زشت و منفی از خودت بجا میذاری. گیریم توی ایران جوابه ولی خارج از اونجا، قویا اشتباه محضه، نکن خواهر من

  • @FatemehBalavand
    @FatemehBalavand8 сағат бұрын

    ❤❤

  • @aylararef4802
    @aylararef48029 сағат бұрын

    اين ديگه واقعا مسخره بود بيخيال بابا

  • @fatemehjahed6015
    @fatemehjahed60159 сағат бұрын

    برای من اتفاق افتاد اون لحظه چون خیلی سریع اتفاق افتاد و من توی حالت گیجی و شوک بودم همش توی ذهنم میگفتم یعنی الان همه چی تموم میشه برای من زندگی من فقط همین بود خانواده ام چی میشن ولی وقتی ماشین ایستاد از خوشحالی اینکه سالم موندیم فقط گریه کردم

  • @shimaelyasi9748
    @shimaelyasi97489 сағат бұрын

    ارههه حتما صحبت بکنیم راجب مرگ عزیزان

  • @shimaelyasi9748
    @shimaelyasi97489 сағат бұрын

    دلم کلییی برات تنگ شده بوددد بیشتر ویدئو بزار کاتوززز❤

  • @mkh1360
    @mkh13609 сағат бұрын

    منم همچین تجربه ای داشتم و اون لحظات فقط به کارایی فکر میکردم که دوست داشتم انجام بدم و انجام ندادم حتی در حد رفتن به رستوران یا پارکی که چند وقت بود دلم میخواست برم. و همه توقعات و رنجشهام از دیگران کاملا بی اهمیت شده بود و از بین رفت

  • @fa161
    @fa1619 сағат бұрын

    منم تو بیمارستان به علت بیماری ای که دارم نزدیک بود خفه بشم و بمیرم. پس چرا لحظه نزدیک به مرگ خیلی ترسیدم؟😢 چند دفعه این اتفاق برام افتاد و من خیلی ترسیدم اون لحظه و به خدا التماس می کردم که منو نبره با اینکه ادم خوبی هم هستم(نه فقط به نظر خودم)

  • @FatemehSaeedi-ry8ey
    @FatemehSaeedi-ry8ey11 сағат бұрын

    ❤❤❤❤

  • @fatemeh5222
    @fatemeh522212 сағат бұрын

    ایبن الکساندر ،جراح مغز و اعصاب که استاد دانشگاه هاروارد هم هستن ،زندگی پس از مرگ و چیزهایی که تجربه کردن کسایی که مردن و برگشتن رو اثبات کرده،و خودش هم اول قبول نداشته تا اینکه این اتفاق برای خودش هم میوفته و تحقیق میکنه ازش. واقعیه تجربه گر هایی که اتفاقاتی که واسشون افتاده

  • @zahrakarimzadeh8653
    @zahrakarimzadeh865312 сағат бұрын

    چه رژ لب خوش رنگیه

  • @MandyFard
    @MandyFard12 сағат бұрын

    "Thank you, Shima joon, for sharing your powerful story. While I haven't faced death in an instantaneous way, I have encountered it through sickness and disease. I vividly remember the two times I was diagnosed with a life-threatening illness and the uncertainty of whether I would survive. During those weeks and months, thoughts of death lingered constantly in my mind. Like you, most of my thoughts were about all the things I hadn't yet experienced and my deep desire to live longer to fulfill those dreams. Through this ordeal, I learned about our helplessness in the face of what we can't control and the importance of developing a mindset of surrender and gratitude because this mindset was most empowering for me to gain my strength back. Thank you so much for sharing your experience." PS - I sent a message to our IG account with a picture. I hope you have seen it.

  • @fatemehbano4324
    @fatemehbano432414 сағат бұрын

    منم ی تجربه نزدیک به مرگ داشتم ( خفه شدن با پریدن لقمه تو گلوم گیر کردنش تو انتهای مری ) دقیقا درک کردم چی میگی شیما🥲

  • @Mobina1800
    @Mobina180014 сағат бұрын

    ❤❤❤❤

  • @aa-wf1rw
    @aa-wf1rw14 сағат бұрын

    واقعا حرفی ندارم بگم فقط همین تو فوق العاده ای❤

  • @noise_girl_parisa
    @noise_girl_parisa16 сағат бұрын

    شیمای عزیزم ، ممنونم ازت که خودت حاضری خاطرات ناخوشآیندتو مرور کنی ولی به ما یه درسی رو بدی… این ترس از مرگ عزیزان چیزیه که همیششششگی منه و اینقدر از لحظاتم با افراد لذت میبرم که خدا میدونه ولی تو ی ثانیه ب مرگشون ک فکررمیکنم حال خودم تا ساعتها بد میشه!!! خیییییییلی خوشحال میشم اگر بیشتر راجبش توضیح بدی که تو اون موقعیت ها چیکار کنیم 😘 عای لاو یو بخدا😘

  • @mahsabehnamrad6523
    @mahsabehnamrad652318 сағат бұрын

    من تجربه بسسسسیار نزدیک به مرگ رو همراه با خواهرم تجربه کردم. ما برای جشن هالوین در کره جنوبی رفته بودیم خیابون خیلی معروفی که هر سال اونجا جشن برگزار میشد به اسم «ایته وون» و شاید خبرش رو شنیده باشین که مثل حادثه منا که حالت دومینو ادم ها روی همدیگه افتادن و خفه شدن! من و خواهرم شاید ۵ دقیقه قبل از اینکه اون حادثه رخ بده از اون خیابون رد شدیم و اتفاقا داخل فشار ها بودیم ولی من یادمه همونجا ترس عجیبی گرفتم که انگاری احساس خطر کردم و از اون خیابون در اومدیم و رفتیم یک سمت دیگه که خلوت بود و وقتی دور زدیم و برگشتیم دیدیم کلییییی ادم افتادن داخل خیابون اصلی و دارن احیا میشن! اون شب ۱۵۹ نفر فوت شدن که ۵ نفرشون ایرانی بودن! هنوزم باورم نمیشه که ما زنده موندیم و هنوز دارم با اون جسد هایی که از اینور تا اونور خیابون دیدیم کنار میام! سال ۲۰۲۲ اتفاق افتاد و بعد از دو سال فقط یک بار رفتم اونم بخاطر چنج کردن دلار! اینکه میگی ترس نداره شاید من تجربه ای که داشتم خیلی نزدیک به مرگ نبود ولی اینکه میگی فقط به کارهایی که نکردی فکرمیکنی دقیقا درسته؛ با خودت میگی چرا انقدر حرص زندگی رو خوردم وقتی میتونه انقدر مسخره تموم بشه! پس تا اخرین جرعه زندگی رو میچشم و حس اش میکنم تا وقتی نوبت من رسید که برم، با لبخند میرم 🦋

  • @skyCdm
    @skyCdm18 сағат бұрын

    بابا چقدر توضیح میدی برو سر اصل مطلب

  • @user-uq4vp8mr8s
    @user-uq4vp8mr8s19 сағат бұрын

    کاشششش ادامه داشته باشه عالی بوددددددد

  • @tara.im.seydali
    @tara.im.seydali19 сағат бұрын

    شیما من به شدت فوبیای مرگ عزیزانم رو دارم و به دلیل مشکلات مالی نمیتونم برم پیش تراپیست لطفا در این مورد هم صحبت کن

  • @tara.im.seydali
    @tara.im.seydali19 сағат бұрын

    منم یه بار مامانم داشت خفم میکرد طوری که هیچی رو نمیدیدم و حس نمیکردم اگه خواهرم یکم دیر تر ازم جداش میکرد مرده بودم و موقعی که هیچی نمیدیدم و حس نمیکردم فهمیدم مرگ اونقدرا هم دردناک نیست

  • @parvane71
    @parvane7121 сағат бұрын

    اصلا جالب نبود و واقعا چیز جدیدی یاد نگرفتیم شیماجان. لطفا دیگه ادامه شو نذار عزیزم موضوعهای دیگه ای بذار 💖🌹👌

  • @user-nq6jy3qz3l
    @user-nq6jy3qz3l22 сағат бұрын

    Salam shimaaaaaaa

  • @negaryavari2001
    @negaryavari200123 сағат бұрын

    ینی واقعا نمیخواید هزینه این ویدئو رو حداقل با لایک و کامنت و شیر پرداخت کنید گرزلز🤗🤦

  • @user-ej1bl5qp8m
    @user-ej1bl5qp8m23 сағат бұрын

    مثله همیشه عالی ❤

  • @kimyyya
    @kimyyyaКүн бұрын

    من تو تجربه بدی که داشتم فقط به خودم میگفتم مردن چه راحته و اصلا ترس نداره

  • @negin9101
    @negin9101Күн бұрын

    خاطره اولتو انقدر نگا کردم مو ب مو حفظم جوری ک انگار اون لحظه اونجا حضور داشتم😂

  • @meliassadi
    @meliassadiКүн бұрын

    Mother🥹😍

  • @-fhimh531
    @-fhimh531Күн бұрын

    فوق العاده بود. بهترین نوتیف ممکن بود تو این عذاب روحی ببینم!!! چون من این روزا هررثانیه ترس از دست دادن مامانمو دارم:)))))

  • @artmisss3022
    @artmisss3022Күн бұрын

    برای منم چند بار اتفاق افتاده، بیشتر شوک هست تا ترس، ی طنابی ک بی خبر بریده میشه و تو رو با واقعیت جدیدی مواجه میکنه و من تقریبا مطمئنم همه با رضایت قلبی و تسلیم کامل میرن. لااقل برای من جوری بود ک گفتم خب دیگه انگار قراره اینجوری تموم شه و ذهن خودمو آماده میکردم اما حسرت کارای نکرده و اینایی ک میگی رو نداشتم. اصلا ب کارام فکر نمیکردم، ی جور آرامش محض عجیب ب همراه کنجکاوی بود.

  • @ElaheHashemi-vg6pk
    @ElaheHashemi-vg6pkКүн бұрын

    عزیزم پارت دومشم بزار

  • @mahii7533
    @mahii7533Күн бұрын

    من جلوی مامانم داشتم غرق میشدم و لحظه اخر فقط به خودم فکر میکردم نه به اینکه بعد من مامانم چی میشه... اون لحظه که ازش میگی هیچ حسی نداشتم نه ترس نه پشیمونی فقط گفتم اینم پایان کار من بود...

  • @parastoo_alaei
    @parastoo_alaeiКүн бұрын

    عه این خاطره اولی رو قبلا تو پیجت گذاشته بودی که گفتی یونانی بود خلبانه و از ترک های ترکیه بدش میومد

  • @rosamaleki2027
    @rosamaleki2027Күн бұрын

    تنها بلاگری که هنوز ندیده لایک میکنم !