عملا بعد از خسرو پرویز سلسله ساسانی جز پوسته ای بیش نبود و با مرگ خسرو پرویز پایان خود را شروع کرده بود و در این مدت کوتاه بیش از 10 شاه به سلطنت رسیدند و حکومتهای چند ماه و حتی چند هفته ای داشتند.
با مرگ قباد دوم یا شیرویه اردشیر فرزند خردسال قباد را به سلطنت برداشتند که چون کودکی بود 7 ساله خوالگیری مه آذر گشنسب را که آشپز دربار اما با تدبیر بود را نایب السطنگی دادند. شهربراز سردار بزرگ که خبر شد بدون اطلاع و مشورت وی کسی را به سلطنت گمارده اند خشمگین شد و بعد از قرار و قول با هراکلیوس امپراطور بیزانس و عودت مصر و شامات به وی برای حق السکوت عنان به جانب تیسفون منعطف کرد به همراه شش هزار سپاهی. چه کسی را یارای مقاومت در برابر سرداربزرگ که شکست را نمیشناخت. در تیفون هم عده ای موافق و همراه شهربراز بودند که بدون خونریزی وارد شهر شد و مستقیم به کاخ درآمد و در دم اردشیر سوم طفل 7 ساله و آشپز-نایب السلطنه را به تیغ قساوت و ظلم کشت و خود اندرمیان تاج برسرناد که من شاهم همه او را شماتت کردند که کودک چرا می کشی اما از ترس و مهابت وی به همین سخنان بی اقدام محدود شد. آخر از بزرگزادگان پس فرخ نامی به همراهی دوبرادرش بعد از 6 یا 7 هفته شاهی او را به نیزه در یکی از دهلیزهای کاخ هلاک کردند و چون دزدان او را ریسمان در پای کردند و بر قربوس اسبی بسته و در شهر روی زمین کشیدند چنان که جسدش صدپاره شد و عوض کشتن آن کودک معصوم از وی بازکردند.
دختر خسروپرویز پوراندخت توسط نجبا به سلطنت گزیده شد. دلیل این امر به هیچ و جه اعتقاد به زن به عنوان وجود برابر با مرد نبود صرفا به دلیل آنکه قباد از برادران و برادرزادگان و عموزادگان چنان کشتاری کرده بود که هیچ شخص مذکری برای امر سلطنت نیافته بودند. پوراندخت در دوره کوتاه سلطنتش صلح با روم را ادامه داد و یکی از جاثلیقان مورد اعتماد را برای مذاکره به روم فرستاد.
روم به دنبال غنیمت پر ارزشی بود که در 614 خسرو اپرویز در فتح اورشلیم بدست آورده بود. صلیب راستین که حضرت مسیح علیه السلام به اعتقاد مسیحیان عالم برآن چلیپا مصلوب شده بود. و روم به عنوان یک دولت مسیحی به دنبال بازگرداندن آن بود و نهایتا پوراندخت آن را بازپس داد و به محل مقدس نگهداری خود کلیسای قبر مقدس Church of the Holy Sepulcher بازگردانده شد.
این صلیب در زمان کنستانتین بزرگ توسط مادر وی در حدود 320 الی 328 در کاوشی در تپه گلگتا Golgotha پیدا شد به همراه دو صلیب دیگر که مربوط به دو دزدی بود که مسیح را در میانشان به صلیب کشیدند پیدا شد و این سه صلیب را ایستانده و زیر سایه آنها زنی بیمار را گذراندند و در سایه یکی شفا یافت و آن را صلیب اصلی دانسته به دو بخش تقسیم کردند یکی در کلیسای قبر مقدس آنیکی در قسطنطنیه که معلوم نیست اکنون در استانبول است یا واتیکان.
به دلیل ناتوانی پوراندخت در کار با بزرگان و نجبا و مشکلات نامحدود مملکت و حمله خزرها از شمال به ایران استعفا کرد و پیروز نامی را که از شاهزادگان چند صباحی حکومت کرد و او را برداشته آذرمیدخت خواهر پوراندخت را به شاهی نشاندند. آذرمیدخت که توان کار در خود نمیدید وقت به مرمت کاخها میگذراند و در این حین فرخ هرمزد بزرگ اسپهبدان از خراسان از او خواستگاری کرد که نپذیرفت اما دیداری دست داد و فرخ هرمزد را در کاخ هلاک کرد. رستم فرزند سردا که شنید به عوض خون پدر به تیسفون آمد و آذرمیدخت گرفت و میل در چشمش کشید و به جامی زهر او را از میان برداشت. و خود با نام رستم فرخزاد حکومت را در دستگرفت و چون شاهی بی تاج و تخت تا زنده بود حکومت کرد. بعد از گشتن های بسیار یزدگرد نامی از شاهزادگان را که از ترس قباد در استخر پنهان میزیست را یافتند و با همایت رستم فرخ زاد به شاهی رساندند. این جوان 15-16 سال بیشتر نداشت و جز اسمی بر روی تخت شاهی نداشت و همه کار و دستورات با رستم سردار بود. دراین میان اسلامیان به ایران تاختند و در سه نبرد قادسیه که رستم درآن کشته شد و جلولا و نهاوند دولت ساسانی را طی حدود 20 سال شکستند. یزدگرد از جلوی ایشان می گریخت و آنها به تعقیب وی تا در مرد که ماهویه سوری حاکم بود در آسیابی به توسط آسیابان و زنش و به طمع لباسهای فاخر و جواهرهای همراهش او را کشته و شکم دریدند و ماهویه سوری که با اعراف رابطه داشته خواست جسد شاه را به اعراب تحویل دهد که مردم نگذاشتند و او را دفن کردند و ماهویه به خدات کش و تبارش خدات کشان شدند و در تاریخ ماندند به بدنامی و سلسله ساسانیان که مدتها بود از درون پوسیده بود فروریخت و تمام شد.