Faramarz Aslani “Droplets of my life” (S04 - E09) “چکیده هایی از زندگی من”

Музыка

.
مهربانان،
نهمین پاره از فصل چهارم "چکیده هایی از زندگی من" را با گفتار خودم به شما میسپارم، از این پس روزگار مرا در رسانه های همگانی، بویژه در کانال یوتیوب خودم پیدا خواهید کرد.
.
Kind friends,
I offer you the ninth episode of "Droplets of My Life" (Season 4) with my own reading. I invite you to subscribe to my KZread channel to get regular updates on future episodes. Link in bio.
#FaramarzAslani #Chekideha #droplets
.
#فرامرزاصلانی #پاره_ها
.

Пікірлер: 7

  • @nahidsedighi
    @nahidsedighi22 күн бұрын

    🍃🌹🍃🌹🍃🌹🍃🌹🍃

  • @bamdadeghbali4138
    @bamdadeghbali41382 ай бұрын

  • @nellyvelasquezapoyoamanuel
    @nellyvelasquezapoyoamanuel3 жыл бұрын

    💛💙❤️

  • @sioshant
    @sioshant3 жыл бұрын

    👍💙🌹🍻

  • @ShawSoheil
    @ShawSoheilАй бұрын

    We lost you soooo sad but your memories always remain in our hearts.

  • @lotus7628
    @lotus7628 Жыл бұрын

    چه ادبیات غنی‌ای دارید... خیلی دلم میخواست من هم در روزمره مانند شما صحبت کنم، راستش از وقتی که چکیده‌های زندگی شما را میبینم تحت تاثیر قرار گرفته‌ام و سعی میکنم مثل شما حرف بزنم🤭 درسته که من بیست‌وچهار سال بیشتر ندارم ولی آنقدر قلم روان و کلام شیوایی دارید که به راحتی میتوان آن دوران را با وجودی که نزیسته‌ام، با جزییات تصویرسازی کنم؛ پنداری در همان کوچه‌ها و همان تاریخ روزگار گذرانده‌ام...یکسال از اخرین پاره‌ای که منتشر کرده‌اید میگذرد و من درحال غصه خوردن که تا چند روز دیگر تمام پاره‌ها را تمام میکنم و دیگر پاره جدیدی برای دیدن ندارم. این روزها سخت با داستان‌ها و جادوگری‌های شما با واژگان پارسی انس گرفته‌ام... به امید اینکه باز هم برایمان بنویسید. همیشه تندرست و شاد باشید.

  • @samsen3965
    @samsen39653 жыл бұрын

    "باب عظم"!!! فرامرز جان، این ها رو از کجا میآری... من که انگشت بدهان، حیرانم ولی خدایش که: یا مصطفی! یا مصصصططفی ولی وقتی گفتنی فرودگاه مهرآباد...کردی کبابم. کردی خرابم!!! وارد که میشدی، منتهی الیهه سمت راست، آون آخر یه بار بود که همیشه دلم می خواست بزرگ بودم میرفتم مینشستم پشت بارو یه گیلاس شربت عرق شاطره یا یه گیلاس آب زرشک پر یخ (چقدر بچه بودم!!!) سفارش میدام و سرصحبت رو خندان با مهماندارهای پان آمریکن باز می کردم!!!! 😍🥵و وسط سالن پله های سفید مرمری با حاشیه سنگ قرمز به طبقه بالا میرفت که اون اولها و خیلی قدیمها، تراس سرباز داشت که میتونستنی برای مسافر عزیزی که داره میره، آخرین ناله رو سر بدی (چند بار برای رفتن مادر وپدرم، در آغوش مادر بزرگ این بلا سرم اومد) یا برای مهمان تازه از راه رسیده فریاد شادی سربدی، همون لحظه ای که صورتش رو روی پلکان هواپیما در حال پایین آومدن می دیدی..... ولی نه. باز بریم سر "ادی بارکلی و Bob Azzam and Mustapha... Ya mustafffffaaaa . . . . 🎵🥁🎸🎺🎷🎶🎵 kzread.info/dash/bejne/c2pk0LWOntm1lNY.html

Келесі