داستان واقعی:ماساژورم پسر جوانی بود...

Ойын-сауық

داستان واقعی: توی مهمونی اتفاقی افتاد که... داستان_واقعی #داستان#dastan
#آوای_داستان #religion
داستان واقعی:زن داداشم رو… #داستان #داستان_واقعی
• داستان واقعی:زن داداشم...
داستان واقعی:مامانم جلوم داشت… #داستان #داستان_واقعی
• داستان واقعی: شوهرم با...
داستان واقعی:زن دوستم داشت… #داستان #داستان_واقعی
• داستان واقعی:۸نفره توی...
داستان واقعی
پادکست
داستان های فارسی
داستان واقعی عاشقانه
داستان عاشقی
داستان
پادکست داستان صوتی
پادکست داستان فارسی
پادکست داستان
داستان انگیزشی
داستان انگیزشی موفقیت
داستان انگیزشی کوتاه
داستان کوتاه
داستان واقعی جنایی
داستان ترسناک
رمان صوتی فارسی
رمان صوتی عاشقانه
کتاب صوتی
مشاوره
تجربه
ازدواج
عشق
مشاوره ازدواج
شعر عاشقانه
شاعرانه
شعر
نجوای داستان
آوای داستان
Avaye Dastan

Пікірлер: 10

  • @zahradiba415
    @zahradiba4154 күн бұрын

    ❤❤❤

  • @gangesder
    @gangesder9 күн бұрын

    خیلی سانسور داره بدرد نمی خوره یه جاهایی جند بار پشت سرهم صدا قط میشه

  • @mohammadrezayamani6798
    @mohammadrezayamani67989 күн бұрын

    همش سانسوره یعنی چیییییی

  • @LeilaKarimzadeh
    @LeilaKarimzadeh9 күн бұрын

    قبل از طلاق ،آزمایش بارداری می گیرن ،بعد صیغه ی طلاق رو جاری می کنن. من تعجب می کنم چرا آزمایش ندادی که همون اول تکلیفت معلوم بشه.

  • @صابرگنجی
    @صابرگنجی9 күн бұрын

    میتونین داستان پخش نکنین چون هم سانسور زیادی داره هم ی قسمت از داستان قطع میشد و حالمونو میگیره خیلی بیخودین🤨🤔😠

  • @user-rs1mz3gk3l
    @user-rs1mz3gk3l9 күн бұрын

    سعی کن مال شوهرت راخوب کنی چون الان سه چهارسال عشق بچه ها نمیگذاره به خودت فکرکنی ولی بعدش باز داغ میکنی چون مزه اش را باماساژ کشیدی میدانم به جای که مجردها جمع میشن که اسمش پارتی میگویند توهم رفت امد داشتی توهم یک چیزهایی بعد ازمشروب وسط پاهات میرفت ولی دیگر دنبال ماساژور نگرد والا میگویی چندماه دیگر اتفاق افتاد ولی من فکر میکنم اولین جلسه توزیر ماساژور بودی چون اونجات خیلی داغ است بس دنبال درمان شوهرت باش باقرص یک چیزهایی فعلا راه بینداز تامعطل نمان انشالا موفق بشی ببخش ها

  • @arya8604
    @arya86049 күн бұрын

    بیخود بود

Келесі