داستان واقعی: چهلم شوهرم...
Ойын-сауық
داستان واقعی: توی آرایشگاه زنانه کار میکردم... #داستان_واقعی #داستان#dastan
#آوای_داستان #religion
داستان واقعی:زن داداشم رو… #داستان #داستان_واقعی
• داستان واقعی:زن داداشم...
داستان واقعی:مامانم جلوم داشت… #داستان #داستان_واقعی
• داستان واقعی: شوهرم با...
داستان واقعی:زن دوستم داشت… #داستان #داستان_واقعی
• داستان واقعی:۸نفره توی...
داستان واقعی
پادکست
داستان های فارسی
داستان واقعی عاشقانه
داستان عاشقی
داستان
پادکست داستان صوتی
پادکست داستان فارسی
پادکست داستان
داستان انگیزشی
داستان انگیزشی موفقیت
داستان انگیزشی کوتاه
داستان کوتاه
داستان واقعی جنایی
داستان ترسناک
رمان صوتی فارسی
رمان صوتی عاشقانه
کتاب صوتی
مشاوره
تجربه
ازدواج
عشق
مشاوره ازدواج
شعر عاشقانه
شاعرانه
شعر
نجوای داستان
آوای داستان
Avaye Dastan
Пікірлер: 49
چطور شوهرت آمد تو خوابت بهت گفت برای من عذاداری نکن ولی نگفت به دوستام نده 😂
مرسی واقعا دیگ کسی تو شهرشون نمونده بود ک باهاش باشه
شكر خدا ازدواج كردي
درود به شرفت خانم چرا از حقت بگذری
ددود به راووی خوش بیان عالی با تسلت ادیب فرهیخته👌👌👌👌💐💐💐💐💐
فقط بیچاره برادراش ناکام موندن، که اگه میدونستن خودشون اول دست به کار میشدن ... 😂😂
سلام عزیزم عشقم عمرم نفسم قربونت بشم دوست دارم کاش همسایه من بودی❤❤
کاش منم مثل این خانم بود و اینقدر بی احساس نبودم😢
@MoslemMoradi-ic4vt
8 күн бұрын
چرا
خیلی قشنگ داستان میگی
البته بیشتر شبیه افسانه بود ... 😅😅 ... وگرنه آبادانی که میکردم باید تو گینس ثبت میشد این خانم...😂
بسیار جالب بود، و داغ 😂
❤❤😅
بگو من هول بودم بابا آدم ی جا خسته میشه خوب جونی داشتی
خدا رو شکر به یکی قانع کننده شد
اگر درست فکر کنیم این خانم با شرایط فعلی چاره ای جز برطرف کردن تمایلاتش نداشت
منم دوست شوهره مرحومتما
بعد از فوت شوهرت ب کسی نه نگفتی
عالی بود خداروشکر اون خانم سروسامون گرفت والا کل مردای شهر تست میکرد😂
@maji3682
26 күн бұрын
فقط با داداشاش نبوده😅
@amirmortezakhoshlafz7737
16 күн бұрын
البته بیشتر شبیه افسانه بود ... 😅😅 ... وگرنه آبادانی که میکردم باید تو گینس ثبت میشد این خانم...😂
داستان قابل قبولیه و پشیمون از وقت گذاشتن نیستم ، فقط جمله اخرش جالب بود که جمع بست و شوهرشو به همراه خودش به درس گرفتن از اشتباهات گذشته متهم کرد
خخخخ خوبه عذاب وجدان میگرفته
فقط شهوت ما زیاد میشه چکار کنم
@amirmortezakhoshlafz7737
16 күн бұрын
😂😂😂
😮😮😮😮😮😮😮😮😮😮😮😮
منم برات داغونم خیلی قشنگ کنم که کیف کنی ارضات میکنم سیر میشی❤❤
خداروشکر وحید هم به نوایی رسید او تا صبح هم حمام نکردی قشنگ هورمون ها باهم دوست شدن 😂عجب زن 🚺 موجودات عجیبی هستن خدایی بعد دو سه تا بلاخره رسید به چیزی میخواست
وای وای بعد همه دادنها خوب پیشینی سفید شدی
حالااز برادراش ميترسبد 😂
با بیوه بودن حال میده
بعد از فوت خدا بیامرز ب کسی،نه نگفتی باهمه لاس،زدی
عجب چقدر دادی نمیایی شاهرود اینجا خوش میگذره میریم جنگل ابر
حالااز برادراش ميترسبد 😂 45:44
فدای رواوی خوش صدا.بیان جذابش بشم
@amirmortezakhoshlafz7737
16 күн бұрын
خیلی ...😅😅
هیچ کس ناامید نکرد بمیری
زن بیچاره چکار کنه تو فامیل یکی بود شوهرش ماهی یکبار هم نمیکردش شوعر ه زد سکته زد روز بعدش زنش بردم دکتر صندلی جلو نشسته بود دستش گرفتم گفتم ناراحت نشو خدا کریمه گفت ناراحت نیستم منم همونجوری یه نیشگول گرفتم کلوچش گفت نکن بدبخت بود بدبختر شد گفتم ببینمش نشانم دادش گفت اب از لب لوچش بیرون زده من هم شق شده بود اون هوسش نبود درش اوردم گفتم چطوره دستش گرفت بهش ماشالا گفت گفت از برگشت بزار تو کلوچم بردمش یه سرم وصل کرد دکتره تو اتاق همونجا انگشت کردم تو کلوچش ابش اومد گفت این حساب نیست ها گفتن باشه تو راه روستایی خاکی زدمش کنار رو صندلی لنگهاش زدم بالا گذاشتم توش حسابی خالیش کردم گفت دمت گرم نفسم تازه شد