مرسدس بنز یکی از قدیمی ترین ومحبوب ترین کمپانی های ماشین سازی دنیاست که حدودا 8 میلیارد دلار ارزش داره. درسته که امروزه ماشین هاش جزو جذاب ترین و شناخته شده ترین ماشین های دنیاست ، ولی واقعیت اینه که همه این موفقیت ها با رویای یه پسر فقیر شروع شد که داشت تلاش میکرد اولین درشکه بدون اسبو بسازه .
مسیری که کارلز بنز طی کرد پر از تردید و شکستو سختی های مختلف بود. ولی با وجود چالش هایی که داشت، به همه ثابت کرد که اشتباه میکننو تونست اواخر قرن 19 سرمایه گذاری کارگاه کوچیکشو تبدیل کرد به اولین و بزرگترین کمپانی تولید ماشین دنیا. اما چیزی که اولش یه داستان الهام بخش از موفقیت یه آدم بود، تو یک برهه ای وارد دوران سیاهی شد؛ اونم وقتی که این شرکت داشت بخاظر تامین ماشین های نظامی برای ارتش نازی و با استفاده از نیروی کار اجباری سود میکرد. اگه میخواید داستان جالب و پرفرازو نشیب مرسدس بنز و رو ببنیدی ممنون میشم که بالایک و سابسکرایب با ادامه این ویدیو با من همراه باشید
کارل بنز نوامبر سال 1844 توی شهر مولبرگ آلمان، تو یه خانواده از طبقه پایین جامعه به دنیا اومد. وقتی کارل دو سالش بود پدرش از دنیا رفتو خانوادشون توی وضعیت مالی به شدت بدی قرار گرفتن . کارل کودکی آسونی نداشت. ولی با اینکه توی فقر زندگی میکردن و کمبود های زیادی تو زندگیشون داشتن ، اما مادر کارل هرکاری که تونست کرد تا پسرش حتما تحصیلات خوبی داشته باشه. به لطف تلاش مادرش، کارل تونست بره مدرسهو ا توی سن خیلی کم نبوغ زیادی توی درسای شیمی و مکانیک از خودش نشون داد. وقتی که 15 سالش شد تصمیم گرفت تو آزمون ورودی مهندسی مکانیک شرکت کنه. اونجا بود که فردیناند رتنباخر رو دید، استادی که تو مسیر رشدو پیشرفتش نقش بزرگی ایفا کرد!
رتنباخر کسیه که توی تحول مهندسی مکانیک از یه شغل کارگاهی به یه علم فنی، نقش مهمی داشت
با آموزشهای رتنباخر، بنز ایده درشکه های بدون اسب به ذهنش رسید .چون خودشم دوچرخه سواری میکرد، شروع کرد به دستکاری کردن دوچرخه ش تا ببینه چطور میتونه یه وسیله موتوردار بسازه. تا اون زمان خیلی از مهندسا و مخترعا تلاش کرده بودن اولین اتوموبیل رو بسازن با اینکه بعضیاشون تونسته بودن وسیله‌های نقلیه خودران بسازن ولی اختراعاتشون هنوز کاملا کاربردی نبود. کارل متوجه شد که بیشتر اون ماشینا با تکنولوژی موتور بخار ساخته شده بودن و اون خیلی زود با تعلیم استاد رتنباخر فهمید که به یه چیز کاملا متفاوت نیاز داره.
با اینکه خیلی از مردم اولش به آرزوی اون میخندیدن، ولی کارل همیشه باور داشت که آرزوش محقق میشه، اون فقط به زمان بیشتری نیاز داشت تا بتونه اینو اثبات کنه. برای همین، بعد از فارغ التحصیلی ، هفت سال بعدو مشغول کار تو شغل های مهندسی تو زمینه ساخت تولید شد ، همزمان از هر چیزی که یاد میگرفت استفاده میکرد تا کار خودش رو شروع کنه.
سال 1871، وقتی کارل 27 سالش بود با یه مکانیک به اسم آگوست ریتر شریک شد . اونا با هم شروع کردن به ریخته‌گری آهن تو یه کارگاه مکانیکی. همون موقع، کارل روی پروژه خودشم کار میکرد و تلاش میکرد یه درشکه موتور دار بسازه. ولی شریکش غیرقابل اعتماد از آب درومدو ، شرکتشون توی یک سال اول با مشکلات شدید مواجه شد. خوشبختانه کارل همون موقعا با یه خانمی به اسم برتا رینگر هم آشنا شده بود ، که بعدها هم باهاش ازدواج کرد. برتا که توی یه خانواده ثروتمند به دنیا اومده بود، نتونست تحمل کنه که تلاشهای نامزدش هدر برن، برای همین تصمیم گرفت کل سهمی که ریتر توی شرکت داشت رو بخره و اینطوری خودش و کارل کنترل کامل تجارتشون رو دست گرفتن