حکایت دختری که شب عروسی اش کور شد 😮😮 در نغمه خورشید🌞🌞
Ойын-сауық
حکایت دختری که شب عروسی اش کور شد 😮😮
در این داستان دختری که به عقد شاهزاده ای جوان درآمده است به واسطه حسادت دیگران زیبایی و چشمان خود را از دست می دهد اما این پایان ماجرا نیست چرا که سرنوشتی عبرت آموز در جلوی راه این دختر است....
من علی خورشیدی هستم و اینجا کانال نغمه خورشید است که قراره با هم داستان هایی از ایران باستان، حکایت های شیرین (حکایت هایی از سعدی، مولانا، عطار، بهلول، ملا نصرالدین و دیگر شخصیت های ارزنده تاریخ ایران)، داستان ضرب المثلها و دیگر قصه های کهن فارسی و افسانههای ایرانی را با صدای خودم برای شما روایت کنم.
من در اینجا همراه شما هستم تا به شما کمک کنم یک نگاه جدید به دنیای داستانها و حکایتها داشته باشید.
با سابسکرایب کردن کانال نغمه خورشید به گوشهایتان حکایتی جذاب و به چشمانتان تصاویری زیبا و دلنشین هدیه میدهید.
لایک و کامنت فراموش نشه.
با تشکر
#حکایت
#حکایت_جالب
#حکایت_فارسی
#داستان
#داستان_قدیمی
#داستان_های_فارسی
#داستان_شب
Пікірлер: 4
💗﷽💗 عشق بر وجودتان جاری باشد 🌈
@naqmeyekhorshid
3 күн бұрын
ممنونم از نگاه پر مهر شما 🌻🌻
عالی بود سپاس آقای راوی با صدای دلنشینتون من را به دوران کودکی ببردید تقریبا ۴۷ یا۴۸ سال پیش که مادر بزرگم خدا بیامرز برامون قصه می گفت این قصه هم یکی از اونا بود منم خیلی دوستش داشتم یادش بخیر 😢 از شما خیلی ممنونم خدا حفظتون کنه بر قرار باشید🙏🙏🙏
@naqmeyekhorshid
2 күн бұрын
سلام و درود ممنونم از نگاه پر مهرتون 🌻🌻 اگه از قصه های مادر بزرگ عزیزتون قصه ای رو به یاد دارید خوشحال میشم بهم معرفی کنید تا ویدیوش رو بسازم پاینده باشید