تنها دخترم نه تنها به من و پدرش نیاز نداشت و دل تنگمون نمیشد بلکه از بودن و حضور ما خجالت میکشید...
تنها دخترم نه تنها به من و پدرش نیاز نداشت و دل تنگمون نمیشد بلکه از بودن و حضور ما خجالت میکشید...
► تلاطم ، راوی داستان های زندگی
🔶 لطفا ویدیو رو لایک کنید و با بقیه به اشتراک بزارید تا کانال دیده بشه. ممنون
🔶 تلاطم رو سابسکرایب کنید و روی آیکون "زنگوله" کلیک و گزینهی "همه" رو انتخاب کنید تا ویدیوهای بعدی ما رو از دست ندید.
#داستان
#پادکست
Пікірлер: 104
وافعا چقدر دلم برای این پدر و مادر زحمت کش سوخت و از بی عاطفه بودن دختر قلبم به درد آمد 😢😢
من جای شما باشم هیچ وقت به دیدن آزاده نمیرم و برای همیشه فراموشش میکنم
@zari.m6804
10 ай бұрын
دقیقا
@iranirani285
10 ай бұрын
تو پدر مادر نیستی درک کنی
@user-if5pv4fj3n
10 ай бұрын
@@zari.m6804۸۸۸۸۸۸م
باعرض سلامو خسته نباشید خدمت استاد هنجره طلا امید روزها ودقایق شادو سرخوشیه فراوان
چقدر این دختر سنگدل و بی عاطفه و بی احساسه و چه پدر و مادر زحمتکشی داشته چطور دلت میامد با این پدر و مادر این رفتار رو بکنی وای خدا قلبم بدرد اومد 😮😢
دستتون درد نکنہ وای کہ چقدر قلبم درد گرفت بخاطر این پدر مادر عزیز😢😢
واقعا چه آدمایی پیدا میشه حالم از اینجور آدمهای تازه به دوران رسیده به هم می خوره
درود بر جناب آقای منظوری عزیزم 🌹🌹🌹 با وجود همچین بچه هایی آدم آرزو میکنه کلا هرگز بچه دار نشه
خیلی از خانواده ها هستن که بچه شون،به حرف پدر و مادر گوش نمیدن آخرسرشون به سنگ میخوره.آخ اون پدر و مادر.دست راوی وفرستنده داستان درد نکنه ممنون ومرسی راوی خوش صدا و بی نظیر داستان آقا (منظوری)👍👍♥️♥️👌👌🙏🧿🧿
سلام داستان غم انگیزی بودممنون ازشما💜💜💜💜💜💜💜💜💜
ممنون آقای منظوری عالی بود ❤❤❤❤❤❤❤❤❤❤❤❤❤❤❤❤❤❤❤❤❤❤❤
سپاس
مثل همیشه عااالی Tank you
تشکر ازشما آقای منظوری محترم وکانال قشنگتون ممنونم 🙏🙏👏👏🌹🌹🌷🌷
درود عمو فرهاد گرامی I love you forever. Best voice for all time dear Farhad
وای چقدر حالم بد شد خداوند همه را به راه راست حدایت کند
وای چطور دلش میاد دختره که با والدینش اینجوری رفتار کنه
شما نظير نداري ❤❤❤❤
سپاس از کانال خوب تلاطم و آقای منظوری عزیز بابت روایت این سرگذشت دردناک 🙏🌹🌹🙏
سلام وعرض ادب ،خدایش حالمو خراب کردی قلبم اتیش گرفت 😢😢😢
آقا فرهاد و تیم عالی تلاطم😊✋🌺🥀🌹❤️ واقعا صد افسوس ...
با سلام به تک صدای تلاطم وایرانیکا وهشت ونیم واقعا متاسفم برای اینچنین ۴رزندان وافرین واحسنت به شرف وغیرت ودرک این پدرومادر تلاشگر ومهربان ایول دارن وقتی خودازاده مادر بشه تازه درک میکنه که مادرومادربودن یعنی چه اونموقع احساسشون روازاده رفتارهای زشتش درک میکنه وازهردستی بدی ازهمون دست پس میگیری درپناه حق باشین یاعلی❤🎉😢😮😢
باعرض سلام ودرود فراوان وباتشکرفراوان از راوی عزیزم استاد منظوری خوش صدا که واقعا ارامش خاصی به ادم میدن خیلی دنیایه کثیفی شده قلب ادم واقعا به درد میاد با این چیزا پدرو مادر واقعا به نظره من دو انسان باارزش هستن که در موردشون هیچی نمیشه گفت وزبان قاصره که خوده من هم از وجودشون بی نصیببم وبه رحمته خدارفتن واقعا خواهش میکنم قدرشون رو بدونید نزارین دیر بشه ممنون
صدای شما بی نظیر ه
وایی خدااااا چطور دلت اومد آزاده خیر ندیده تُف به اون وجودت دخترۀ چشم سفید واقعاً متأسفم برات 🤬🤬🤬
The art of giving has to have boundaries otherwise that is the outcome, she was not though to appreciate.
5👍 درود بر شما هموطن عزیز و خوبم ممنون و سپاس از زحمات شما عزیز 💐💐💐💐💐
@mahdihosseini341
10 ай бұрын
5👍 قضیه اش چیه
@mohemadrazakh9695
10 ай бұрын
@@mahdihosseini341 لایک شماره ۵
من قربون این جور پدرای خوب بشم
Shoma pishe azade narid va khodetono kochik nakonid lotfan, hamchin dokhtare cheshm sefidiro faramosh konid
عزیزان خداشاهده قبول دارم که آدم باید همیشه برای پدرو مادر احترام قائل باشه خیلی عزیزن ولی برعکسشم تمام ائمه و حتی خدا گفته ینی بچه هم به گردن پدرومادر حق داره.... بعضی وقتا پدرو مادر اینقدر به بچهها ظلم میکنن و حتی بین بچه ها دومی و استثنا میزارن که روح بچه شخصیت بچه اعتماد بنفس بچه رو هدف قرار میده و اون بچه تا آخر عمر تو عذاب بسر میبره من کاری به این داستان ندارم یا به خطای دختر این داستان ولی خیلی وقتاهم عکس این داستان ناجور صادقه و دل و قلب آدمو بدرد میاره.... بعضی پدرومادرا از شمر و یزید بدترن ای کاش دلم سفره بود وبازش میکردم فقط بگم مادرم بعد ۳۵ سال بهم گفت حلالم کن منم چارهای ندلشتم با تمام قلبم حلالش کردم و حتی پدرم رو من باخدا معامله کردم فقط بدونین تو تمام موارد دنیا یه سری استثناها وجود داره که اتفاقا میتونه دردناک باشه و اگر کمک خدای عزبز و نازنین نبود انسان از شدت ناراحتی میمرد یا مرگ تدریجی ناجوری داشت.... کاشکی تو موارد عاطفی و روحی استثنا نبود اگرم بود حداقل درمورد پدرو مادر نبود.... من کینهای نیستم ینی کینهای بودن تو ذاتم نیست من برای رضای خدای خودم و از نظر نفس عمل دلم نمیخاد تو دلم سیاه نامه باشه.... خدایا عاقبتمونو ختم به خیر کن و گذشته رو به بهترین نحو ممکن برامون جبران کن... داداش فرهاد عزبز سلام منو از تگزاس ایالات متحده پذیرا باش.... care of you my dear friend mr farhad manzoori❤❤❤❤❤🇺🇸🇺🇸🇺🇸
یا رب روا مدار که گدا معتبر شود❤❤❤
دل شکسته دیگه ترمیم نمیشه
مادرم همیشه یک مثال قدیمی میزنه که:دِلِ مادر به فرزنده،دِلِ فرزند به فرسنگ😔
👋👋👋
😢😢🥺🥺😔😔
😢😢😢😢❤❤
خدااااا چقد این داستان دررررررد داشت....😢😢😢
دلم شکست اعصابم خرد شد
سلادادشگلمخستهنباشی🌛🧿⭐شببخیر
😢😢😢😢😢😢😢😢😢
بعضی ادمهاازحیوان پست ترند آفرین به پدرکیوان
cheghadr delam baraye pedar va madaresh sokht.Dokhtare pasfetrat
😐😐😐
این قصه برای من آشناست ... خواهر منم با پدرو مادرم کارهائی کرد که هیچ دشمنی با آدم نمیکنه ...
داغ منوتازه کردین منم همین دردکشیدم میکشم خداکند گدامعتبره نشه اه روزی خودشون پدرمادرمیشن امیدوارم بچه هاشون همین رفتارهاباهشون بکند 😪💔بقول دکتری حرف خوبی زدخودتون تمام کمال خرج بچه نکنید حالا میفهمم امیدوارم دختر روزی سرعقل بیاد
@negarella_
10 ай бұрын
شما چه مادری هستین گه بچهتونو نفرین میکنین! حق داره نخواد شما رو... حق داره...
@leilasodagaran1966
10 ай бұрын
@@negarella_ میشه شما حرف مفت نزنی سرت بندازتوزندگی خودت تاوقتی جای کسی نیستی حرف نزن قضاوت نکن نمیشه چیزی نوشت هرکی میاد یه چیزی میگه
باید دید چه به سر این دختر آوردن که نمیخواد ببیندشون
💜💝💗💚💙❤💛
Like🌹🌹🌹🌹
لعنت به این دنیا
سنگ دل نیستم،فقط میتونم بگم امیدوارم خودش هم پیر شد بدتر ازاینها سرشون بیاد،😢😢😢😢
5:45 واقعا هیچ دختری لیاقت این همه خوبی رو نداره همه شون گربه صفتن هرکاری براشون کنی یادشون میره فکر میکنن وظیفته
😡😡😡
خدایا من چقد باید از جریانات قلبم تیر بکش
اینجور ادمها به نون نمی رسن
با سلام، آیا تمام این داستانها واقعی هستند یا خیالی ؟
اعصابم خوردشدوگریه کردم قلبم درداومدخدالعنت کنه آدم مادیاتیو
واقعا دلم سوخت اگر سگ بزرگ میکردند وفاش از این دختر بیشتر بود وبلوالدین احسانا کلام صریح خداوند است دکتر بودن با محبت وپدر ومادر دوستی معنا پیدا میکندوگرنه هیچ کس کفن جیب دار باخود نمی برد بمیرم واسه همچین پدر مادرهایی خدا عاقبت همه را ختم بخیر کند امین
اولین کامنت ولایک بعدن نگیند من اولم
💛💛💛درود بر خاندان پهلوي به اميد ازادي ايران🧡🧡🧡 زن زندگي ازادي❤️❤️❤️ مرد ميهن ابادي🩷🩷🩷 thanks so much 💜💜💜 💛🧡❤️🩷💜💙💙💙💙💙💙💙💙💙💙💙💙💙💙💙💙💙💙💙💙
باسلام دردم تازه شد،منم وضع مالی خوبی نداشتم یک روزخواهرم بهم گفت من ازوجودتوخجالت می کشم،بعدهااینقدربزرگ شدم ،وضعم خوب شد،گارگرمن ازخانوادم بالاتربود،ولی من هیچوقت نخندیدم همیشه افسرده و غمگین
صدا مخملی خودوم❤❤🎉🎉
دختره ی بی چشم و رو. امیدوارم بچه اش سرش بیاره
به طور کلی نباید کسی و زیاد توزندگیتون بزرگ کنید و آدم حساب کنید حالا هر کی میخواد باشه پدر یا مادر خواهر یا برادر یا فرزند این تو ذات آدماست که وقتی زیادی تحویل گرفته میشن هاررر میشن
@sayransharif851
10 ай бұрын
كاملادرسته
این آزاده خانم بالاخره چوبش رو میخوره اون هم بالاخره بچه دارمیشه
کارماشوپس میده حالاببین
واقعا برای این دختر متاسفم بیچاره پدرو مادرش اگه یه حیوان میاوردن تو خونشونو بهش محبت میکردن بیشتر قدر محبت هاشونو میدونست حاضرم به جرات قسم بخورم این دختر از کارش پشیمون نشد بیشتر از مادرش کینه کرد چرا کاری کرد که خانواده شوهرش فهمیدن واقعا متاسفم براش قربون هر چی غریبه پدر و مادر کیوان با اینکه غریبه بودن معرفتشون از این دختر سنگدل بیشتر بود فقط خوشحالم از اینکه دست این دختر برای خانواده شوهرش رو شد خانواده شوهرش فهمیدن این دختر وقتی به پدرو مادرش رحم نکرد به هیچکسی رحم نمیکنه ذات واقعیشو شناختن فقط بخاطر ابروشون مجبور شدن به عنوان عروس قبولش کنن وگرنه مطمعنم خانواده شوهرش با اینکارش دیگه تحملش نمیکردن خیلی سریع طلاقش میدادن کسی که وجود پدرو مادرشو انکار میکنه مطمعن باش خیلی کارهای دیگه هم ممکنه بکنه
چ بچه بی عاطفه ای 😔 بچه رو به چ بدبختی بزرگ کن اخرم بهت این حرف رو بگه😔
ســـــلام🌹🌹🌹درودفـــــراوان بـــــہ آقاۍمنظـــــورۍراوۍخـــــوش صـــــداۍکانال🌹🌹🌹مـــــوفق وپایـــــدارباشـــــۍدوســـــت عـــــزیـــــز🌹🌹🌹 🌹🌹🌹👍👍👍👍👍👍👍👍👍👍👍👍👍👍🌹🌹🌹👏👏👏👏👏👏👏👏👏👏👏👏👏👏👏🌹🌹🌹👌👌👌👌👌👌👌👌👌👌👌👌👌👌👌👌🌹🌹🌹
نیا پیشش بزار همین جا تنهایی بچه بدنیا بیاد بی کمک من دو تا از بچه هام ایران بدنیا آمدند نفهمیدم چون مادرو خواهر برادر خاله همه بودند دوتا هم اینجا امریکا بدنیا آمدند من شوهرم و دوتا بچه هام بودیم چند نا دوست هم که نیم ساعت آمدند و رفتند قدر پدرو مادر و خانواده و فامیل داشتن را اینجا میدانی . حالا بچه ها بزرگ شدند نوه ام را خودم بزرگ کردم بچه هام میگن بدون تو چیکار میکردیم . روح همسرت شاد و یادش گرامی .
دختر من ارزوی شنیدن صدا و دیدن روی پدرش رو داره بعضی وقتها دلش میخواد سرشو رو شونه پدرش بزاره ولی افسوس که در بین ما نیست پدرش ارزو داشت که یک وکیل خوب بشه ولی الان دخترم میگه من بخاطر دل بابا درس خوندم و وکیل شدم ولی بابا اینقدر زنده نموند که حتی دانشگاه رفتن منو ببینه تورو خدا هرکس پدر و مادر فداکار و مهربونی داره قدر اونها رو بدونه😢😢😢😢
من جای شما بودم تا موقع مرگم هم نمیخوام همچین بچه ایی رو ببینم .چون دل پدرش که همسر شما بود و شکست و هیچ وقت دیدنش نیومد .پدر و مادر هرچی که باشن باعث خجالت نیستن
ســــــــــــــــلام خدمت اهالی کانال وآقافرهاد گٌل وصدامخملی. خوب همیشه تابوده ازاین نوع فرزندها بوده. ولی قدیما کمتربود ولی دردهه های اخیر خیلی زیاد شده این زندگیهای تجملی که مردم واسه خودشون ساختند همینه قبلانا کسی تلویزیونی فرشی یخچالی اگه میخرید اول اینکه درنگهداری او زیاد دقت میکردن که خراب نشه واگرهم خراب می شد بارها تعمیرش میکردند. ولی الآن وسیله نونو فقط بخاطراینکه فلانی فلان مدل راخریده یکی دیگه وقبلی یا جایش درانباریه یا سمساری دلهاشونم به همین صورته
این دیگه چه مدلشه این همه زحمتی که برات کشیدن رو ندید گرفتی خاک تو اون سرت من بر عکس تو بیشعور من بدون خانواده ام نمی تونم زندگی کنم مخصوصاً مادر ام بهش کلی وابستگی دارم بعد دختره آرزو اینقدر راحت کنار گذاشتن شون و کلی بی معرفت بازی در آورده واقعاً که😐😐😐😐😐😐😐😐😐😐😐😐😐😐😐😬😬😬😬😬😬😬😬😬😬
سلام برو خدا رو شکر کن نمیدونی چی به سر بعضیها آمده یکیش خودم فقط همین بهت بگم با هزار امید پسری رو مهندس کردم پسرم نه دختر باز بود نه اهل اینا یه دختر مومن تو دانشگاه مشهد زد و باهاش دوست شد چون واقعا با عفت بود پسرم فکر کرد از همه مورد موردتاییده ولی بعد از چند مدت فهمیدیم دختر اصلش بافتیه ولی جای دگه ساکن بودند ببخشید اگه بافتی داریم همه گفتند بافتی سیاستمداران وبی و جدانند ولی پسرم گفت اینا فرق میکنند بعد از خواستگاری پدر دختر گفت میخوام با دامادم صحبت کنم پسرم دو روز اونجا بود وگولش زدندوگفت با پدرت صحبت کن مهریه پانصد سکه طلا رو قبول کنه چون میون قوم ما عرفه گر چه قبول نکردم ولی هر روز دختر زنگ میزد گریه میکرد وقتی قیافه مظلوم و ناراحت پسرم رو چند روز دیدم رفتم هر چی گفتم قبول نکردند با اینکه پسرم خیلی بافکر بود نمیدونم چی شده بود به مامانش میگفت طوری نیست خودش خوبه بالاخره بعد از عروسی کامل گرفتم دیدم جهیزیه دست دومه اونم چیزی نداره حتی یه کت گرفت برا دامادی فقط هفت هسصد تومان شد نه وسایل دامادی حتی یه موزر کوچک منه بد بخت هم ندونسته با قرض سرویس طلا و پنج شش تیکه دکه خریدم با چند وام و قرض کاش دختره آدم بود فقط شاید بگید دروغ میگم والله یه کم دور تعارفش میکردم قهر میکرد فقط پوشش که داشت عالی بود ولی نماز گه نمیخوند و حتی دیگه نذاشته پسرم پیش ما بیاد مگه به زور پسرم تنها میاد اگه پسرم فیلمی نگاه کنه دختری تو فیلم باشه دادوبیداد و چند روز دعوا همه گفتند بافتی این طورند باور نکردم الان هم یک سال از پسره مظلوم من بزرگتره و اصلا از دلش نمیاد از پول زحمت پسرم بهش یه آب میوه بده وخودشم بخوره همش میگه پولا رو لازم داریم اونم تاحالا پنجاه تومن هم نتونسته جلو بندازه هر وقت موضوعی میشه میگه مهریه رو می ذارم اجرا کاش دولت یه فکر برای جوانهای گول خورده میکرد قرار نباشه یه جوان عمری با یه روانی زندگی کنه ای دلم برا پسرم تنگ شده کاش پول داشتم میفرستمش میرفت بالاخره خدا نکنه خانواده کلاهی گذار حرفه ای به تورتون بخوره این فقط یه ذره ذره از زندگیم بود هفته ای یه بار میاد اینقدر بوسش میکنم و دلم براش میسوزه کاری هم از دستم بر نمیاد لا اقل خدا رو شکر کن خودش خوشبخت ببخشید دلم گرفته بود شرمنده پیامم زیاد شد
خیلی سخته بچه بزرگ کنی اون با سختی تمام تلاشمو کنی به بهترین جا برسه بعدش بچت آنطوری دلتو بشکونه هیچ وقت اون بچه توی زندگیش خیر نمیبینهاحترام هرکسی رو نکیری باید احترام پدرو مادرت بگیری اهشون دامنتو بگیره یه روز خوش نداری قدر پدر مادرو باید دونست تا هستن با هاشون خوب باشین وقتی نیستن میدونی چه کسای رو از دست دادی😢
یه ضرب المثل تورکی میگه : ناشوکور باشا داش دوشَر بیر گون یعنی: سر ناسپاس به سنگ میخوره یه روزی درودها به دست اندرکاران و اعضای نازنین کانال❤️🤍💚🙏 همواره تندرست باشین و شادمان🤲
@shanazsan6812
10 ай бұрын
خاک بر سر چنین دختری
شما هدفتون این بود بچتون خوشبخت بشه خدارو شکر خانواده با اصالتی بودن اگه از این تازه به دوران رسیده ها بودن که یه دونه بچتو بدبخت کرده بودی و تمام زحمتاتون به هدر میرفت خدارو شکر که نتونستین مثل بقیه خانواده های فقیر ۵-۶ تا بچه بیارینوهمشون تو بدبختی زندگی کنن آزاده هم میتونست حالا که موفق شده حداقل یواشکی به شما رسیدگی کنه من خودم حاضرم بچم خوشبخت بشه حتی اگه تا آخر عمرم نخواد ببینتم باید خوشحال باشین اونهمه که ازخود گذشتگی کردین به ثمر نشست اگه یه دختر سربه هوا و درس نخون بود که تمام عمرتون و تلاشتون از بین میرفت
ممنون .زحمت کشیدید ❤❤❤❤❤❤🙏🏻🙏🏻🙏🏻🙏🏻🙏🏻🙏🏻🙏🏻🙏🏻🙏🏻🙏🏻🙏🏻
سلام برو خدا رو شکر کن نمیدونی چی به سر بعضیها آمده یکیش خودم فقط همین بهت بگم با هزار امید پسری رو مهندس کردم پسرم نه دختر باز بود نه اهل اینا یه دختر مومن تو دانشگاه مشهد زد و باهاش دوست شد چون واقعا با عفت بود پسرم فکر کرد از همه مورد موردتاییده ولی بعد از چند مدت فهمیدیم دختر اصلش بافتیه ولی جای دگه ساکن بودند ببخشید اگه بافتی داریم همه گفتند بافتی سیاستمداران وبی و جدانند ولی پسرم گفت اینا فرق میکنند بعد از خواستگاری پدر دختر گفت میخوام با دامادم صحبت کنم پسرم دو روز اونجا بود وگولش زدندوگفت با پدرت صحبت کن مهریه پانصد سکه طلا رو قبول کنه چون میون قوم ما عرفه گر چه قبول نکردم ولی هر روز دختر زنگ میزد گریه میکرد وقتی قیافه مظلوم و ناراحت پسرم رو چند روز دیدم رفتم هر چی گفتم قبول نکردند با اینکه پسرم خیلی بافکر بود نمیدونم چی شده بود به مامانش میگفت طوری نیست خودش خوبه بالاخره بعد از عروسی کامل گرفتم دیدم جهیزیه دست دومه اونم چیزی نداره حتی یه کت گرفت برا دامادی فقط هفت هسصد تومان شد نه وسایل دامادی حتی یه موزر کوچک منه بد بخت هم ندونسته با قرض سرویس طلا و پنج شش تیکه دکه خریدم با چند وام و قرض کاش دختره آدم بود فقط شاید بگید دروغ میگم والله یه کم دور تعارفش میکردم قهر میکرد فقط پوشش که داشت عالی بود ولی نماز گه نمیخوند و حتی دیگه نذاشته پسرم پیش ما بیاد مگه به زور پسرم تنها میاد اگه پسرم فیلمی نگاه کنه دختری تو فیلم باشه دادوبیداد و چند روز دعوا همه گفتند بافتی این طورند باور نکردم الان هم یک سال از پسره مظلوم من بزرگتره و اصلا از دلش نمیاد از پول زحمت پسرم بهش یه آب میوه بده وخودشم بخوره همش میگه پولا رو لازم داریم اونم تاحالا پنجاه تومن هم نتونسته جلو بندازه هر وقت موضوعی میشه میگه مهریه رو می ذارم اجرا کاش دولت یه فکر برای جوانهای گول خورده میکرد قرار نباشه یه جوان عمری با یه روانی زندگی کنه ای دلم برا پسرم تنگ شده کاش پول داشتم میفرستمش میرفت بالاخره خدا نکنه خانواده کلاهی گذار حرفه ای به تورتون بخوره این فقط یه ذره ذره از زندگیم بود هفته ای یه بار میاد اینقدر بوسش میکنم و دلم براش میسوزه کاری هم از دستم بر نمیاد لا اقل خدا رو شکر کن خودش خوشبخت ببخشید دلم گرفته بود شرمنده پیامم زیاد شد
سلام برو خدا رو شکر کن نمیدونی چی به سر بعضیها آمده یکیش خودم فقط همین بهت بگم با هزار امید پسری رو مهندس کردم پسرم نه دختر باز بود نه اهل اینا یه دختر مومن تو دانشگاه مشهد زد و باهاش دوست شد چون واقعا با عفت بود پسرم فکر کرد از همه مورد موردتاییده ولی بعد از چند مدت فهمیدیم دختر اصلش بافتیه ولی جای دگه ساکن بودند ببخشید اگه بافتی داریم همه گفتند بافتی سیاستمداران وبی و جدانند ولی پسرم گفت اینا فرق میکنند بعد از خواستگاری پدر دختر گفت میخوام با دامادم صحبت کنم پسرم دو روز اونجا بود وگولش زدندوگفت با پدرت صحبت کن مهریه پانصد سکه طلا رو قبول کنه چون میون قوم ما عرفه گر چه قبول نکردم ولی هر روز دختر زنگ میزد گریه میکرد وقتی قیافه مظلوم و ناراحت پسرم رو چند روز دیدم رفتم هر چی گفتم قبول نکردند با اینکه پسرم خیلی بافکر بود نمیدونم چی شده بود به مامانش میگفت طوری نیست خودش خوبه بالاخره بعد از عروسی کامل گرفتم دیدم جهیزیه دست دومه اونم چیزی نداره حتی یه کت گرفت برا دامادی فقط هفت هسصد تومان شد نه وسایل دامادی حتی یه موزر کوچک منه بد بخت هم ندونسته با قرض سرویس طلا و پنج شش تیکه دکه خریدم با چند وام و قرض کاش دختره آدم بود فقط شاید بگید دروغ میگم والله یه کم دور تعارفش میکردم قهر میکرد فقط پوشش که داشت عالی بود ولی نماز گه نمیخوند و حتی دیگه نذاشته پسرم پیش ما بیاد مگه به زور پسرم تنها میاد اگه پسرم فیلمی نگاه کنه دختری تو فیلم باشه دادوبیداد و چند روز دعوا همه گفتند بافتی این طورند باور نکردم الان هم یک سال از پسره مظلوم من بزرگتره و اصلا از دلش نمیاد از پول زحمت پسرم بهش یه آب میوه بده وخودشم بخوره همش میگه پولا رو لازم داریم اونم تاحالا پنجاه تومن هم نتونسته جلو بندازه هر وقت موضوعی میشه میگه مهریه رو می ذارم اجرا کاش دولت یه فکر برای جوانهای گول خورده میکرد قرار نباشه یه جوان عمری با یه روانی زندگی کنه ای دلم برا پسرم تنگ شده کاش پول داشتم میفرستمش میرفت بالاخره خدا نکنه خانواده کلاهی گذار حرفه ای به تورتون بخوره این فقط یه ذره ذره از زندگیم بود هفته ای یه بار میاد اینقدر بوسش میکنم و دلم براش میسوزه کاری هم از دستم بر نمیاد لا اقل خدا رو شکر کن خودش خوشبخت ببخشید دلم گرفته بود شرمنده پیامم زیاد شد
سلام برو خدا رو شکر کن نمیدونی چی به سر بعضیها آمده یکیش خودم فقط همین بهت بگم با هزار امید پسری رو مهندس کردم پسرم نه دختر باز بود نه اهل اینا یه دختر مومن تو دانشگاه مشهد زد و باهاش دوست شد چون واقعا با عفت بود پسرم فکر کرد از همه مورد موردتاییده ولی بعد از چند مدت فهمیدیم دختر اصلش بافتیه ولی جای دگه ساکن بودند ببخشید اگه بافتی داریم همه گفتند بافتی سیاستمداران وبی و جدانند ولی پسرم گفت اینا فرق میکنند بعد از خواستگاری پدر دختر گفت میخوام با دامادم صحبت کنم پسرم دو روز اونجا بود وگولش زدندوگفت با پدرت صحبت کن مهریه پانصد سکه طلا رو قبول کنه چون میون قوم ما عرفه گر چه قبول نکردم ولی هر روز دختر زنگ میزد گریه میکرد وقتی قیافه مظلوم و ناراحت پسرم رو چند روز دیدم رفتم هر چی گفتم قبول نکردند با اینکه پسرم خیلی بافکر بود نمیدونم چی شده بود به مامانش میگفت طوری نیست خودش خوبه بالاخره بعد از عروسی کامل گرفتم دیدم جهیزیه دست دومه اونم چیزی نداره حتی یه کت گرفت برا دامادی فقط هفت هسصد تومان شد نه وسایل دامادی حتی یه موزر کوچک منه بد بخت هم ندونسته با قرض سرویس طلا و پنج شش تیکه دکه خریدم با چند وام و قرض کاش دختره آدم بود فقط شاید بگید دروغ میگم والله یه کم دور تعارفش میکردم قهر میکرد فقط پوشش که داشت عالی بود ولی نماز گه نمیخوند و حتی دیگه نذاشته پسرم پیش ما بیاد مگه به زور پسرم تنها میاد اگه پسرم فیلمی نگاه کنه دختری تو فیلم باشه دادوبیداد و چند روز دعوا همه گفتند بافتی این طورند باور نکردم الان هم یک سال از پسره مظلوم من بزرگتره و اصلا از دلش نمیاد از پول زحمت پسرم بهش یه آب میوه بده وخودشم بخوره همش میگه پولا رو لازم داریم اونم تاحالا پنجاه تومن هم نتونسته جلو بندازه هر وقت موضوعی میشه میگه مهریه رو می ذارم اجرا کاش دولت یه فکر برای جوانهای گول خورده میکرد قرار نباشه یه جوان عمری با یه روانی زندگی کنه ای دلم برا پسرم تنگ شده کاش پول داشتم میفرستمش میرفت بالاخره خدا نکنه خانواده کلاهی گذار حرفه ای به تورتون بخوره این فقط یه ذره ذره از زندگیم بود هفته ای یه بار میاد اینقدر بوسش میکنم و دلم براش میسوزه کاری هم از دستم بر نمیاد لا اقل خدا رو شکر کن خودش خوشبخت ببخشید دلم گرفته بود شرمنده پیامم زیاد شد
سلام برو خدا رو شکر کن نمیدونی چی به سر بعضیها آمده یکیش خودم فقط همین بهت بگم با هزار امید پسری رو مهندس کردم پسرم نه دختر باز بود نه اهل اینا یه دختر مومن تو دانشگاه مشهد زد و باهاش دوست شد چون واقعا با عفت بود پسرم فکر کرد از همه مورد موردتاییده ولی بعد از چند مدت فهمیدیم دختر اصلش بافتیه ولی جای دگه ساکن بودند ببخشید اگه بافتی داریم همه گفتند بافتی سیاستمداران وبی و جدانند ولی پسرم گفت اینا فرق میکنند بعد از خواستگاری پدر دختر گفت میخوام با دامادم صحبت کنم پسرم دو روز اونجا بود وگولش زدندوگفت با پدرت صحبت کن مهریه پانصد سکه طلا رو قبول کنه چون میون قوم ما عرفه گر چه قبول نکردم ولی هر روز دختر زنگ میزد گریه میکرد وقتی قیافه مظلوم و ناراحت پسرم رو چند روز دیدم رفتم هر چی گفتم قبول نکردند با اینکه پسرم خیلی بافکر بود نمیدونم چی شده بود به مامانش میگفت طوری نیست خودش خوبه بالاخره بعد از عروسی کامل گرفتم دیدم جهیزیه دست دومه اونم چیزی نداره حتی یه کت گرفت برا دامادی فقط هفت هسصد تومان شد نه وسایل دامادی حتی یه موزر کوچک منه بد بخت هم ندونسته با قرض سرویس طلا و پنج شش تیکه دکه خریدم با چند وام و قرض کاش دختره آدم بود فقط شاید بگید دروغ میگم والله یه کم دور تعارفش میکردم قهر میکرد فقط پوشش که داشت عالی بود ولی نماز گه نمیخوند و حتی دیگه نذاشته پسرم پیش ما بیاد مگه به زور پسرم تنها میاد اگه پسرم فیلمی نگاه کنه دختری تو فیلم باشه دادوبیداد و چند روز دعوا همه گفتند بافتی این طورند باور نکردم الان هم یک سال از پسره مظلوم من بزرگتره و اصلا از دلش نمیاد از پول زحمت پسرم بهش یه آب میوه بده وخودشم بخوره همش میگه پولا رو لازم داریم اونم تاحالا پنجاه تومن هم نتونسته جلو بندازه هر وقت موضوعی میشه میگه مهریه رو می ذارم اجرا کاش دولت یه فکر برای جوانهای گول خورده میکرد قرار نباشه یه جوان عمری با یه روانی زندگی کنه ای دلم برا پسرم تنگ شده کاش پول داشتم میفرستمش میرفت بالاخره خدا نکنه خانواده کلاهی گذار حرفه ای به تورتون بخوره این فقط یه ذره ذره از زندگیم بود هفته ای یه بار میاد اینقدر بوسش میکنم و دلم براش میسوزه کاری هم از دستم بر نمیاد لا اقل خدا رو شکر کن خودش خوشبخت ببخشید دلم گرفته بود شرمنده پیامم زیاد شد
سلام برو خدا رو شکر کن نمیدونی چی به سر بعضیها آمده یکیش خودم فقط همین بهت بگم با هزار امید پسری رو مهندس کردم پسرم نه دختر باز بود نه اهل اینا یه دختر مومن تو دانشگاه مشهد زد و باهاش دوست شد چون واقعا با عفت بود پسرم فکر کرد از همه مورد موردتاییده ولی بعد از چند مدت فهمیدیم دختر اصلش بافتیه ولی جای دگه ساکن بودند ببخشید اگه بافتی داریم همه گفتند بافتی سیاستمداران وبی و جدانند ولی پسرم گفت اینا فرق میکنند بعد از خواستگاری پدر دختر گفت میخوام با دامادم صحبت کنم پسرم دو روز اونجا بود وگولش زدندوگفت با پدرت صحبت کن مهریه پانصد سکه طلا رو قبول کنه چون میون قوم ما عرفه گر چه قبول نکردم ولی هر روز دختر زنگ میزد گریه میکرد وقتی قیافه مظلوم و ناراحت پسرم رو چند روز دیدم رفتم هر چی گفتم قبول نکردند با اینکه پسرم خیلی بافکر بود نمیدونم چی شده بود به مامانش میگفت طوری نیست خودش خوبه بالاخره بعد از عروسی کامل گرفتم دیدم جهیزیه دست دومه اونم چیزی نداره حتی یه کت گرفت برا دامادی فقط هفت هسصد تومان شد نه وسایل دامادی حتی یه موزر کوچک منه بد بخت هم ندونسته با قرض سرویس طلا و پنج شش تیکه دکه خریدم با چند وام و قرض کاش دختره آدم بود فقط شاید بگید دروغ میگم والله یه کم دور تعارفش میکردم قهر میکرد فقط پوشش که داشت عالی بود ولی نماز گه نمیخوند و حتی دیگه نذاشته پسرم پیش ما بیاد مگه به زور پسرم تنها میاد اگه پسرم فیلمی نگاه کنه دختری تو فیلم باشه دادوبیداد و چند روز دعوا همه گفتند بافتی این طورند باور نکردم الان هم یک سال از پسره مظلوم من بزرگتره و اصلا از دلش نمیاد از پول زحمت پسرم بهش یه آب میوه بده وخودشم بخوره همش میگه پولا رو لازم داریم اونم تاحالا پنجاه تومن هم نتونسته جلو بندازه هر وقت موضوعی میشه میگه مهریه رو می ذارم اجرا کاش دولت یه فکر برای جوانهای گول خورده میکرد قرار نباشه یه جوان عمری با یه روانی زندگی کنه ای دلم برا پسرم تنگ شده کاش پول داشتم میفرستمش میرفت بالاخره خدا نکنه خانواده کلاهی گذار حرفه ای به تورتون بخوره این فقط یه ذره ذره از زندگیم بود هفته ای یه بار میاد اینقدر بوسش میکنم و دلم براش میسوزه کاری هم از دستم بر نمیاد لا اقل خدا رو شکر کن خودش خوشبخت ببخشید دلم گرفته بود شرمنده پیامم زیاد شد
سلام برو خدا رو شکر کن نمیدونی چی به سر بعضیها آمده یکیش خودم فقط همین بهت بگم با هزار امید پسری رو مهندس کردم پسرم نه دختر باز بود نه اهل اینا یه دختر مومن تو دانشگاه مشهد زد و باهاش دوست شد چون واقعا با عفت بود پسرم فکر کرد از همه مورد موردتاییده ولی بعد از چند مدت فهمیدیم دختر اصلش بافتیه ولی جای دگه ساکن بودند ببخشید اگه بافتی داریم همه گفتند بافتی سیاستمداران وبی و جدانند ولی پسرم گفت اینا فرق میکنند بعد از خواستگاری پدر دختر گفت میخوام با دامادم صحبت کنم پسرم دو روز اونجا بود وگولش زدندوگفت با پدرت صحبت کن مهریه پانصد سکه طلا رو قبول کنه چون میون قوم ما عرفه گر چه قبول نکردم ولی هر روز دختر زنگ میزد گریه میکرد وقتی قیافه مظلوم و ناراحت پسرم رو چند روز دیدم رفتم هر چی گفتم قبول نکردند با اینکه پسرم خیلی بافکر بود نمیدونم چی شده بود به مامانش میگفت طوری نیست خودش خوبه بالاخره بعد از عروسی کامل گرفتم دیدم جهیزیه دست دومه اونم چیزی نداره حتی یه کت گرفت برا دامادی فقط هفت هسصد تومان شد نه وسایل دامادی حتی یه موزر کوچک منه بد بخت هم ندونسته با قرض سرویس طلا و پنج شش تیکه دکه خریدم با چند وام و قرض کاش دختره آدم بود فقط شاید بگید دروغ میگم والله یه کم دور تعارفش میکردم قهر میکرد فقط پوشش که داشت عالی بود ولی نماز گه نمیخوند و حتی دیگه نذاشته پسرم پیش ما بیاد مگه به زور پسرم تنها میاد اگه پسرم فیلمی نگاه کنه دختری تو فیلم باشه دادوبیداد و چند روز دعوا همه گفتند بافتی این طورند باور نکردم الان هم یک سال از پسره مظلوم من بزرگتره و اصلا از دلش نمیاد از پول زحمت پسرم بهش یه آب میوه بده وخودشم بخوره همش میگه پولا رو لازم داریم اونم تاحالا پنجاه تومن هم نتونسته جلو بندازه هر وقت موضوعی میشه میگه مهریه رو می ذارم اجرا کاش دولت یه فکر برای جوانهای گول خورده میکرد قرار نباشه یه جوان عمری با یه روانی زندگی کنه ای دلم برا پسرم تنگ شده کاش پول داشتم میفرستمش میرفت بالاخره خدا نکنه خانواده کلاهی گذار حرفه ای به تورتون بخوره این فقط یه ذره ذره از زندگیم بود هفته ای یه بار میاد اینقدر بوسش میکنم و دلم براش میسوزه کاری هم از دستم بر نمیاد لا اقل خدا رو شکر کن خودش خوشبخت ببخشید دلم گرفته بود شرمنده پیامم زیاد شد
سلام برو خدا رو شکر کن نمیدونی چی به سر بعضیها آمده یکیش خودم فقط همین بهت بگم با هزار امید پسری رو مهندس کردم پسرم نه دختر باز بود نه اهل اینا یه دختر مومن تو دانشگاه مشهد زد و باهاش دوست شد چون واقعا با عفت بود پسرم فکر کرد از همه مورد موردتاییده ولی بعد از چند مدت فهمیدیم دختر اصلش بافتیه ولی جای دگه ساکن بودند ببخشید اگه بافتی داریم همه گفتند بافتی سیاستمداران وبی و جدانند ولی پسرم گفت اینا فرق میکنند بعد از خواستگاری پدر دختر گفت میخوام با دامادم صحبت کنم پسرم دو روز اونجا بود وگولش زدندوگفت با پدرت صحبت کن مهریه پانصد سکه طلا رو قبول کنه چون میون قوم ما عرفه گر چه قبول نکردم ولی هر روز دختر زنگ میزد گریه میکرد وقتی قیافه مظلوم و ناراحت پسرم رو چند روز دیدم رفتم هر چی گفتم قبول نکردند با اینکه پسرم خیلی بافکر بود نمیدونم چی شده بود به مامانش میگفت طوری نیست خودش خوبه بالاخره بعد از عروسی کامل گرفتم دیدم جهیزیه دست دومه اونم چیزی نداره حتی یه کت گرفت برا دامادی فقط هفت هسصد تومان شد نه وسایل دامادی حتی یه موزر کوچک منه بد بخت هم ندونسته با قرض سرویس طلا و پنج شش تیکه دکه خریدم با چند وام و قرض کاش دختره آدم بود فقط شاید بگید دروغ میگم والله یه کم دور تعارفش میکردم قهر میکرد فقط پوشش که داشت عالی بود ولی نماز گه نمیخوند و حتی دیگه نذاشته پسرم پیش ما بیاد مگه به زور پسرم تنها میاد اگه پسرم فیلمی نگاه کنه دختری تو فیلم باشه دادوبیداد و چند روز دعوا همه گفتند بافتی این طورند باور نکردم الان هم یک سال از پسره مظلوم من بزرگتره و اصلا از دلش نمیاد از پول زحمت پسرم بهش یه آب میوه بده وخودشم بخوره همش میگه پولا رو لازم داریم اونم تاحالا پنجاه تومن هم نتونسته جلو بندازه هر وقت موضوعی میشه میگه مهریه رو می ذارم اجرا کاش دولت یه فکر برای جوانهای گول خورده میکرد قرار نباشه یه جوان عمری با یه روانی زندگی کنه ای دلم برا پسرم تنگ شده کاش پول داشتم میفرستمش میرفت بالاخره خدا نکنه خانواده کلاهی گذار حرفه ای به تورتون بخوره این فقط یه ذره ذره از زندگیم بود هفته ای یه بار میاد اینقدر بوسش میکنم و دلم براش میسوزه کاری هم از دستم بر نمیاد لا اقل خدا رو شکر کن خودش خوشبخت ببخشید دلم گرفته بود شرمنده پیامم زیاد شد
سلام برو خدا رو شکر کن نمیدونی چی به سر بعضیها آمده یکیش خودم فقط همین بهت بگم با هزار امید پسری رو مهندس کردم پسرم نه دختر باز بود نه اهل اینا یه دختر مومن تو دانشگاه مشهد زد و باهاش دوست شد چون واقعا با عفت بود پسرم فکر کرد از همه مورد موردتاییده ولی بعد از چند مدت فهمیدیم دختر اصلش بافتیه ولی جای دگه ساکن بودند ببخشید اگه بافتی داریم همه گفتند بافتی سیاستمداران وبی و جدانند ولی پسرم گفت اینا فرق میکنند بعد از خواستگاری پدر دختر گفت میخوام با دامادم صحبت کنم پسرم دو روز اونجا بود وگولش زدندوگفت با پدرت صحبت کن مهریه پانصد سکه طلا رو قبول کنه چون میون قوم ما عرفه گر چه قبول نکردم ولی هر روز دختر زنگ میزد گریه میکرد وقتی قیافه مظلوم و ناراحت پسرم رو چند روز دیدم رفتم هر چی گفتم قبول نکردند با اینکه پسرم خیلی بافکر بود نمیدونم چی شده بود به مامانش میگفت طوری نیست خودش خوبه بالاخره بعد از عروسی کامل گرفتم دیدم جهیزیه دست دومه اونم چیزی نداره حتی یه کت گرفت برا دامادی فقط هفت هسصد تومان شد نه وسایل دامادی حتی یه موزر کوچک منه بد بخت هم ندونسته با قرض سرویس طلا و پنج شش تیکه دکه خریدم با چند وام و قرض کاش دختره آدم بود فقط شاید بگید دروغ میگم والله یه کم دور تعارفش میکردم قهر میکرد فقط پوشش که داشت عالی بود ولی نماز گه نمیخوند و حتی دیگه نذاشته پسرم پیش ما بیاد مگه به زور پسرم تنها میاد اگه پسرم فیلمی نگاه کنه دختری تو فیلم باشه دادوبیداد و چند روز دعوا همه گفتند بافتی این طورند باور نکردم الان هم یک سال از پسره مظلوم من بزرگتره و اصلا از دلش نمیاد از پول زحمت پسرم بهش یه آب میوه بده وخودشم بخوره همش میگه پولا رو لازم داریم اونم تاحالا پنجاه تومن هم نتونسته جلو بندازه هر وقت موضوعی میشه میگه مهریه رو می ذارم اجرا کاش دولت یه فکر برای جوانهای گول خورده میکرد قرار نباشه یه جوان عمری با یه روانی زندگی کنه ای دلم برا پسرم تنگ شده کاش پول داشتم میفرستمش میرفت بالاخره خدا نکنه خانواده کلاهی گذار حرفه ای به تورتون بخوره این فقط یه ذره ذره از زندگیم بود هفته ای یه بار میاد اینقدر بوسش میکنم و دلم براش میسوزه کاری هم از دستم بر نمیاد لا اقل خدا رو شکر کن خودش خوشبخت ببخشید دلم گرفته بود شرمنده پیامم زیاد شد
سلام برو خدا رو شکر کن نمیدونی چی به سر بعضیها آمده یکیش خودم فقط همین بهت بگم با هزار امید پسری رو مهندس کردم پسرم نه دختر باز بود نه اهل اینا یه دختر مومن تو دانشگاه مشهد زد و باهاش دوست شد چون واقعا با عفت بود پسرم فکر کرد از همه مورد موردتاییده ولی بعد از چند مدت فهمیدیم دختر اصلش بافتیه ولی جای دگه ساکن بودند ببخشید اگه بافتی داریم همه گفتند بافتی سیاستمداران وبی و جدانند ولی پسرم گفت اینا فرق میکنند بعد از خواستگاری پدر دختر گفت میخوام با دامادم صحبت کنم پسرم دو روز اونجا بود وگولش زدندوگفت با پدرت صحبت کن مهریه پانصد سکه طلا رو قبول کنه چون میون قوم ما عرفه گر چه قبول نکردم ولی هر روز دختر زنگ میزد گریه میکرد وقتی قیافه مظلوم و ناراحت پسرم رو چند روز دیدم رفتم هر چی گفتم قبول نکردند با اینکه پسرم خیلی بافکر بود نمیدونم چی شده بود به مامانش میگفت طوری نیست خودش خوبه بالاخره بعد از عروسی کامل گرفتم دیدم جهیزیه دست دومه اونم چیزی نداره حتی یه کت گرفت برا دامادی فقط هفت هسصد تومان شد نه وسایل دامادی حتی یه موزر کوچک منه بد بخت هم ندونسته با قرض سرویس طلا و پنج شش تیکه دکه خریدم با چند وام و قرض کاش دختره آدم بود فقط شاید بگید دروغ میگم والله یه کم دور تعارفش میکردم قهر میکرد فقط پوشش که داشت عالی بود ولی نماز گه نمیخوند و حتی دیگه نذاشته پسرم پیش ما بیاد مگه به زور پسرم تنها میاد اگه پسرم فیلمی نگاه کنه دختری تو فیلم باشه دادوبیداد و چند روز دعوا همه گفتند بافتی این طورند باور نکردم الان هم یک سال از پسره مظلوم من بزرگتره و اصلا از دلش نمیاد از پول زحمت پسرم بهش یه آب میوه بده وخودشم بخوره همش میگه پولا رو لازم داریم اونم تاحالا پنجاه تومن هم نتونسته جلو بندازه هر وقت موضوعی میشه میگه مهریه رو می ذارم اجرا کاش دولت یه فکر برای جوانهای گول خورده میکرد قرار نباشه یه جوان عمری با یه روانی زندگی کنه ای دلم برا پسرم تنگ شده کاش پول داشتم میفرستمش میرفت بالاخره خدا نکنه خانواده کلاهی گذار حرفه ای به تورتون بخوره این فقط یه ذره ذره از زندگیم بود هفته ای یه بار میاد اینقدر بوسش میکنم و دلم براش میسوزه کاری هم از دستم بر نمیاد لا اقل خدا رو شکر کن خودش خوشبخت ببخشید دلم گرفته بود شرمنده پیامم زیاد شد