@@user-mk6sr4bc3o سیزده ساله بودم ، عاشق یه دختر بیست ساله شده بودم ، می دانستم که عاقبتی ندارد اما روحم می خواست ، هرگز نفهمید که دلداده اویم، دو سال مریض بودم ، سوختم و ساختم ، یه روز گفتند داره عروسی می کنه ، همه را برای شام دعوت کرده بودند من هم رفتم ، زمستان بود در حیاط خانه او دور آتش جمع شده بودیم ، ناگهان عروس و داماد وارد شدند ، خیلی زیبا شده بود ناگهان به چشمانم خیره شد و رفت بالا ، از آن شب عشق من هم خاموش شد بعد از آن بارها عاشق شدم اما مثل عشق او نبود ، آدمی یک بار عاشق می شود و تا ابد عشق اول را فراموش نمی کند ، آری من هم عاشق شدم .
Пікірлер: 5
چراعشق همیشه بایدهمراه باغم باشه؟؟ یعنی هرچی شعرشنیدم امروز...همه غمگین وناراحت کننده بود...بغضمون گرفت به مولا... یخورده عشق روبابندری بگویید😂
@maria_mehraban
15 күн бұрын
شعر اغلب وصف حال شاعر شاید فراق یا نرسیدن باعث شده همراه باغم باشه ، ممنون از حضورتون 🥰🙏🏻🌹
@user-nz3os1po9f
2 күн бұрын
عشق یعنی آهن گداخته عشق بندری ندارد فقط سوختن و خاکستر شدن است ، خاکستر نشین دانی یعنی جه آیا ؟
@user-mk6sr4bc3o
2 күн бұрын
@@user-nz3os1po9f توتاحالاعاشق شدی...ودانی چیست آیا؟؟؟؟؟؟
@user-nz3os1po9f
2 күн бұрын
@@user-mk6sr4bc3o سیزده ساله بودم ، عاشق یه دختر بیست ساله شده بودم ، می دانستم که عاقبتی ندارد اما روحم می خواست ، هرگز نفهمید که دلداده اویم، دو سال مریض بودم ، سوختم و ساختم ، یه روز گفتند داره عروسی می کنه ، همه را برای شام دعوت کرده بودند من هم رفتم ، زمستان بود در حیاط خانه او دور آتش جمع شده بودیم ، ناگهان عروس و داماد وارد شدند ، خیلی زیبا شده بود ناگهان به چشمانم خیره شد و رفت بالا ، از آن شب عشق من هم خاموش شد بعد از آن بارها عاشق شدم اما مثل عشق او نبود ، آدمی یک بار عاشق می شود و تا ابد عشق اول را فراموش نمی کند ، آری من هم عاشق شدم .