یکی از قشنگ ترین حسی بود که تجربش کردیم توی هوای بارونی بهاری زیر نخلا با مردم ایرانی و خاکی شروع به دویدن و ورزش کردین کردیم و خیلی حس خوبی داشت و اصلا خسته نشدیم میتونستیم ساعت ها به دویدن ادامه بدیم اما متاسفانه زمان نداشتیم و اون هیچ وقت اون بارون های کوچولو و آفتابی که از پشت ابرا بهمون میخورد و تکون خوردن برگ های نخل و آدم هایی که پا به پای ما ورزش میکردن و همراهی و تشویقمون میکردن و یادمون نمیره 😊💖
بعدش با خستگی رفتیم سریع ناهار درست کردیم یکم دعوامون شد اما سریع آشتی کردیم کلا دعوای ما زیاد طول نمیشکه و هیچ وقت جدی نیست و اعصابمون بعد از دعوا بیشتر خورده چون نارحت کردیم همو و کوچیک ترین بهونه هارو میاریم که حواسه همو پرت کنیم باز باهم خاطره بسازیم 😜
بعد از کلی خستگی استراحت کردیم و رفتیم درس خوندیم و روز 6 رو به پایان رسوندیم و تمام تلاشمونو میکنیم تصاویر قشنگی رو براتون ضبط کنیم و آپلود کنیم دوستون داریم💕