هزار و یک شب ۶۹۷ ششصد و نود و هفتم قصه‌گو شهرزاد‌فتوحی هنر‌و‌زندگی‌شهرزاد

همراه‌شو
بنیوش
بنوش
بنوشان
شب ششصد و نود و هفتم ۶۹۷
حکایت ابراهیم موصلی و غلام
حکایت وزیر ابی‌عامر
مرا در دل زخمی پدید آمد که به شدنی نبود. از غایت اندوه بیمار شدم و حکایت خود با یکی از خویشاوندان باز‌گفتم. او گفت: برتو باکی نیست که این ایام بهار است و در این زودی بارش ببارد، آنگاه من با تو بیرون رویم و تو را به مقصود برسانم. دل من از این سخن آرام گرفت تا اینکه باران ببارید.
تصویر را تصور کن!
بین‌خط‌های هر خبر و هر داستان را ببین و تصور کن و بشنو...
به روال‌های ناروایی که هنوز از پسِ قرن‌ها برقرار مانده بیندیش...
هزار و یک شب
ترجمه‌ی عبداللطیف تسوجی تبریزی
قصّه‌گو #شهرزادفتوحی
تنظیم #مجتبی_میر‌سمیعی
باشد که قصّه، چترِ باران غصّه‌ها شود
باشد که قصّه، صدفِ آرامشی باشد
در دریا‌های توفانی این جهان
هنر و زندگی شهرزاد
در یوتیوب از ابتدای داستان بشنوید
• هزار و یک شب به روایت ...
#هزارویکشب #هزار_و_یک_شب
Shahrzad Art&Life
@ShahrzadArtandLife
مشتاق پیشنهاد و نقد و نظر شما هستم:
@ShahrzadFotouhi
🕯️
زن
قرن‌هاست با قصه‌هایش
با جان و جهانش
زندگی
بخشیده و
آزادی
به ارمغان آورده است
تا باد چنین بادا...
در این داستان‌ها مجموعه‌ای از فرهنگ و آداب و عادات و روش و رسم و رسوم و باور‌ها و بسیار پیچیدگی‌های جان و روان آدمی را می‌بینیم که در طول هزاران سال که از پیدایش این داستان‌ها می‌‌‌‌گذرد، هنوز هست و باقی است. شاید زبان این داستان‌‌ها زبان مردم امروز نباشد اما فکر می‌کنم گوش کردن به این داستان‌ها کمک می‌کند تا واژه‌ها و ترکیبات و مفاهیمی که دیری است از قاموس ما رخت بر‌بسته، به خاطر آید و شاید یادمان بیاورد که اینقدر دامنه‌ی واژگان‌مان محدود نبوده است. شاید از دید ادبی بهترین نمونه برای واژگان و معانی نباشد اما از دید داستان و افسانه و گره‌های گوناگون جهانِ درونِ انسان و در‌هم‌پیچیدگی هزار‌تو‌های داستانی یکی از نمونه‌های دیرین داستان جهان است. امروز هم با این همه دود و درد که از هر سوی جهان بلند است، شاید بازگویی این داستان‌ها راهی باشد تا دریابیم از هزار سال پیش تاکنون چقدر رشد کرده‌ایم و آینه‌ای باشد تا به ما نشان دهد انگار چرخ هم‌چنان بر همان مدار می‌گردد و تا خوب آن را ندانیم و نشناسیم، هم‌چنان همانطور خواهد گشت. شاید اگر نیک بنگرید و بشنوید رد و اثر همه این روایت‌های دیرین تاریخ سرگذشت انسان را در هر کنارٰگوشه‌ی این جهان به هزار و یک شکل و رنگ گوناگون باز بشناسید. بارها و بارها نام هزار‌ویک‌شب و شهرزاد را شنیده‌اید و کم‌وبیش می‌دانید که هزار و یک ‌شب داستان گفته است تا جان از مرگ برهد؛ اگر می‌خواهید نمونه‌هایی از گوناگونی رفتار و منش‌ها و شخصیت‌ها و ماجراهای آدم‌های دنیا را در یک مجموعه داستان بیابید این مجموعه از یکی از دیر‌پا‌ترین و پر‌سابقه‌ترین تجربه‌های آدمیان در تاریخِ زمین است. با شنیدن این داستان‌ها در خواهید یافت که بسیاری از شگفتی‌ها و تخیلات و عجایبی که میلیون‌ها میلیون طرفدار در فیلم و سینما و رسانه‌های این زمانه دارد، از کجا‌ها ممکن است آمده باشد و ما از آن غافلیم، بد نیست گوشه‌ی چشمی به این داستان‌ها بیفکنیم یا در شکلِ ساده‌تر در راه‌و‌بی‌راه، در میانِ همه کارهای روزمره‌ای که ذهن آزاد است و دست و تن گرفتار، آنها را بشنویم. یکی دیگر از موهبت‌های دوباره‌خوانی و باز‌خوانی و یادآوری این حکایت‌ها واژه‌ها و فرهنگی است که ذرّه ذرّه رنگ می‌بازد و نابود می‌شود و من خیال می‌کنم با این کاری که می‌کنم، آن را به یادِ آن چند نفری می‌آورم که کارها را می‌شنوند یا چند نفری که با مطرح شدنِ این کارها همّتی می‌کنند و به بسیاری از متونِ دیرینِ ارزشمند باز‌می‌گردند و آنها را می‌خوانند. هزار و یک شب را چندی است شروع کرده‌ام به بلند‌خوانی به امید اینکه در راه و بی‌راه بتواند همراه چند نفری شود و جهانی از داستان‌های شگرف را به یادشان بیاورد، واژه‌ها و آداب و فرهنگ‌هایی را زنده کند و تمرکز و دقت و ژرف‌اندیشی بیاورد. فکر کنیم به آنچه که شاید هزار سال پیش بوده است و آنچه امروز در جهان هست. شاید یکی از انگیزه‌هایم برای باز‌خوانی هزار و یک شب، مادرانگی این اثرِ در‌هم‌پیچِ عجیب بود، که شاید بیشترِ آنچه به صورت‌های گوناگون پس از آن در جهان روایت شده است، ریشه‌هایی در آن دارد. داستا‌ن‌هایی که در هزار‌تو‌هایش آدمی چنان گرفتاری شیرینی پیدا می‌کند که نمی‌خواهد رها شود.سال‌هاست هرچه اندوهِ خویش و جهان دارم را به کارهایی تبدیل می‌کنم، بی‌مزد و مرخصی و حتی بی‌دلخوشی بیرونی.هرچه هست کار عشق و دل است که کمتر کسی چرایی آن را درمی‌یابد و جز با ترازو‌های مرسوم دنیا آن را نمی‌سنجند. روایت داستان‌‌ها را با همان تقسیماتِ اصلی هر‌شبانه‌اش ادامه داده‌ام چرا که کوتاهی و بلندی داستان‌ها و زمان قطع و وصل و تعلیق‌های حاکم بر لحظه‌های قطع را نمودی دیرین از همه فنون و بازی‌های ادبی و هنری امروز داستان‌نویسی می‌بینم و از آن لذت می‌برم. داستان را نمی‌خوانم که زود تمامش کنم، داستان را می‌خوانم که در طیف‌های گوناگونی که در هر روایت و قصه‌ی آن جاری است غوطه‌ور شویم. دعوتی به اندیشندگی و آهستگی.

Пікірлер

    Келесі