( H. Parham با صدای ) کتاب صوتی آدمهای بی شناسنامه بخش سوم از عزیز نسین مترجم رضا همراه
آدمهای بی شناسنامه ازعزیز نسین با صدای: ح. پرهام - ادیت و فنی: ح. عزت نژاد و گ. جاسمی و موزیک: م. سلطان پور
Aziz Nٍesin
کانال ما در تلگرام:
t.me/PersianAudioBooks1
ایمیل ما:
danesherooz2019@gmail.com
Пікірлер: 29
روحت شاد مرد
سپاس لی همتا بر آقای پرهام خوش بیان 👌👌👌👍👍👍👏👏👏
@leilaazizi5217
Ай бұрын
بی همتا
درود بر شما🌺 چقدر اين اوضاع آلوقت تركيه مثل وضع فعلى كشور ماست اداره ها، مردم ، دولت ، نماينده ها !!! 😢
THANKS FOR EVERYTHING
Thanks 🙏🏻
thank you m.r parham ❤
Thank you for great job. Very good presentation of book.
خیلی زیبا بیان میکنید از شما ممنون هستم❤
بی نهایت سپاسگزارم . بسیار بسیار عالی ❤.
داستان احمد جورایی اثر زنده یاد عزیز نسین رو فرصت کردید با صدای آرامش بخش خودت برایمان بخوانید لطفاً 💞🌱💞🌱
Veri good 👍 ❤❤❤❤❤❤❤❤❤❤
سلام و هزاران سپاس از استاد پرهام بزرگوار و تیم مدبر کتابخانه مشعل دانش ...خدا قوت و سلامت و برقرار باشید ❤🌹
درود
من دیگه بقیه این داستان بی شناسنامه رو گوش نمیدهم فقط لایک میکنم به احترام آقای پرهام خوش بیان .بخاطر این گوش نمیدهم زیرا از حماقت این افراد اعصابم خراب شده .بلاتکلیف شدم بخندم یا گریه کنم .افرادیکه با حماقتشان و بی مغز بودنشان چوب لای چرخ دیگران و خودشان میگذارند.😡😡😡
دورد ❤❤❤
فوق العاده بود. تشکر 🎉 🇦🇫
Merci
جناب پرهام عزیز و خانمها و آقایون محترم شاهد و ناظر در این برنامه،، بااحترام باید عرض کنم که؛ حال که دیدم موضوع این قسمت از داستان برمیگرده به سرباز و سربازی رفتن بد ندیدم داستان کوتاه خودم رو هم در اینجا تقدیم کنم تا بدونید که فقط در ترکیه حوزه نظام وظیفه گیج نمیزد، بلکه حوزه نظام وظیفه ما هم دست کمی از اونها ندارند،، بنده یک معلول جسمی حرکتی شدید هستم که با اینحال و احوال ۴۰ سال آزگار در جامعه مشغول بکار بودم و حاضر نشدم یه گوشه ای ننشینم و مزاحم خویشان و جامعه ام باشم، و در این اثنا خدا خواست و مرحمت کرد تشکیل خانواده دادم و پسری هم به لطف پروردگار دارا شدیم، همش فکر میکردم وقتی پسرم۱۸ساله شد بواسطه نیاز فیزیکیم به او معافیت کفالت میدهند، این شد که بعد از یکماه از ورودش به ۱۸ سالگیش به پلیس+۱۰ رفتیم و مراحل رو پشت سر گذاشتیم و بعد از دوبار مراجعه حضوری به حوزه نظام وظیفه و یکبار هم بدرخواستشان مراجعه به بیمارستان بقیه الله نزد پزشک معتمد بالاخره کارها نهائ شد، اومدیم خونه منتظر نشستیم تا پیامک نظریه حوزه بیاد، ولی با کمال تعجب وقتی پیامک رسید دیدم حوزه مخالفت کرده و به پسرم یکماه وقت دادند تا وضعیت سربازی رفتنش رو مشخص کنه!! حالا من معلول موندم خونم بی یار و یاور که حتی متحاجم به اینکه کسی یک لیوان آب و قرصهام رو بدستم برسونه، بنظر شما آیا اینان همونطور گیج نیستند؟؟!😢😢 ۴/۷ /۱۴۰۲
این داستان سربازی رفتن خانم بزرگ در کتاب خانم گلی ترقی هم بود ولی جالب بود
@shokutajammoly2085
9 ай бұрын
باید ببینیم کی اول نوشته کی سرقت ادبی کرده
@bahrampourhatami3410
3 ай бұрын
نويسنده ايرانى ما مثل بسيارى از نويسندگان از روى نوشته هاى عزيز نسين و ديگران تقلب كرده😊
این قسمت کار کردن به عنوان انبار دار به همین شکل در داستان پخمه امده،همان قسمتی که پخمه به عنوان انباردار رشوه قبول نمی کند و اخراج میشود انگار کپی کرده اند ،فقط به جای مهندس انجا معمار بکار رفته،فکر نمیکنم نسین یک فصل از پخمه را در اینجا کپی کرده باشد.امیدوارم کسی توضیحی بدهد خبلی عجیبه.
هی هی زنده زنده به این شانست داداش خودمی😂😂😂😂