دختر رئیسم رو توی خونه کارگری روی زمین خوابوندم و ...

#داستان #پادکست #داستان_واقعی
نگهبان و مسئول خرید و تدارکات یه آقای پولداری بودم که تو کار ساخت و ساز بود ، خودش و دختر بداخلاق تر از خودش همیشه بهم بد و بیراه میگفت یه روز دخترش صدام زد و چرت و پرت گفت منم عصبانی شدم و ....
همراهان عزیزم لطفا کانال ما رو سابسکرایب کنید :
لینک سابسکرایب :
/ @dastaneto
لینک کانال :
/ @dardeldastan
داستان
داستان واقعی
خیانت
بدون سانسور
داستان خیانت
پادکست
پادکست فارسی

Пікірлер

    Келесі