داستان حیرت انگیز مگسی که باعث ثروتمند شدن تاجر تهرانی شد + حکایت عجیب خیر ایرانی - مسلمان تی وی
Ойын-сауық
#مسلمان_تی_وی #داستان #عجیب
در این کلیپ به داستان حیرت انگیز مگسی که باعث ثروتمند شدن تاجر تهرانی شد + حکایت عجیب خیر ایرانی - مسلمان تی وی پرداختیم
بهترین ویدئوهای یوتیوب در لینک زیر 👇
• بهترین ویدئوهای یوتیوب
بسم الله الرحمن الرحیم
یه شبه زندگیش از این رو به اون رو شدُ انگار یه مگس از طرف خدا اومده بود ورق رو برگردونه
داستان امروز ما شبیه افسانه ها و حکایت های باورنکردنی تو کتاب هاست؛ داستان عجیب زندگی تاجری که با یه معامله؛ سلطان چای ایران شدُ با ثروت هنگفتی که به دست آورده بود، کارهای خارق العاده ای رو انجام داد
زمین های زیادی از یک منطقه تهران رو خرید و حدود 6 میلیون متر زمین رو بخشید
به نام خدا
حاج «میرزا رضا بلوطی» از حسن شهرت و اعتبار خاصی برخوردار بود و امضایش زیر هر کاغذی حکم سند را داشت.
کافی بود وارد معامله بشه؛ طرف مقابل خیالش راحت بود که با یه آدم حسابی داره داد و ستد میکنه
در یک کلام؛ وزنه ای بود برای خودش و این رو بازاریای تهران خوب میدونستن
روزی حاج میرزا رضا تقاضای کتبی سفارش هزار جعبه چای خارجی را به طرف معاملهاش در هندوستان میده...
میدونید که قدیما چاپار یا همون پستچی های امروزی؛ تا نامه ای رو به مقصد برسونن؛ صاحب نامه جون به لب میشد و گاهی چندین ماه طول میکشید...
از قضای روزگار و برحسب تصادف؛ از آنجا که این تقاضای کتبی مدت طولانی ئی در راه بوده، تقاضای میرزا رضا توسط یک مگس که با فضلهاش صفر بزرگی را در جلو تعداد سفارش گذاشته بوده؛ به تعداد ۱۰ هزار جعبه چای تبدیل میشود! یعنی حاج رضای قصه ما هزار صندوق چای سفارش میده؛ اما فضله مگس به حالت یه صفر جلوی هزار قرار میگیره و سفارش حاجی میشه 10 هزار صندوق
وقتی که درخواست او به مقصد میرسد؛ فروشنده خوشحال از چنین معامله نان و آبداری، مقدمات ارسال کالا را بر مبنای مقدار سفارش شده تدارک میبیند و اقدام به فرستادن ۱۰ هزار جعبه چای میکند نه هزار تا؛ یعنی فضله مگس کار خودشو میکنه و سفارشی عجیب و غریب ثبت میشه؛ اونم کی؛ هفتاد سال پیش
فروشنده هندی یک برگ «برات» رو هم در سررسیدی که قبلاً بین آنها به توافق رسیده بود؛ همراه سایر اوراق برای قبولی و پرداخت از سوی خریدار الصاق میکند
حتما میدونید که برات یک سند تجاریه که بر اساس آن فردی از فرد دیگر میخواهد که مبلغی را در وجه یک فرد معین یا شخص ثالث در زمان مشخصی (در آینده) بپردازد. بهعبارتدیگر نوشتهای است که از طرف طلبکار برای شخص بدهکار صادر میگردد و شخص بدهکار در صورت تأیید آن؛ متعهد میشود که وجه برات را در وقت معین به طلبکار یا شخصی که نمایندشه پرداخت کنه
وقتی که حاجی از همه جا بیخبر از طرف گمرک مطلع میشود که ای دل غافل به جای هزار جعبه ۱۰ هزار جعبه چای براش فرستادهاند؛ خیلی ناراحت میشود و برات همراه اسناد حمل را قبول نمیکند و برش میگردونه. دو طرف مکاتباتی رد و بدل میکنند که از طرف خریدار، مقدار کالای سفارش شده انکار میشود که «من این تعداد جعبه چای را میخواهم چه کنم؟» و از طرف فروشنده به مقدار سفارش اصرار میشود که «همین تعداد سفارش شما بوده و این هم تقاضانامه کتبیاش، چون شما مشتری معتبر ما بودید ما نیازی به استعلام مجدد نمیدیدیم!» میرزا رضا که در یک عمل انجام شده قرار گرفته بوده؛ حسابی دچار پریشان حالی و نگرانی میشود اما بالاخره با اصرار همکاران؛ قبولی برات را اعلام میکند اما همچنان نگرانه که چطور این مبلغ هنگفت را در موعد سررسید جور کند.
تو این گیرودار، دامنه جنگ جهانی کمکم به کشور ما هم میرسد و به واسطه همین جنگ؛ همه چیز یکباره تغییر میکند و چای در بازار کمیاب و تقریباً نایاب و قیمتی میشود، مخصوصاً در زمان قدیم که قند و چای یکی از کالاهای ضروری مردم به حساب میآمد و در حد نان شب جزو واجبات بود!
قیمت چای با کمیاب شدن آن؛ به حد بیسابقهای بالا میرود و حاج رضا همه جعبههای چای خودش را طبق نرخ تعیین شده از طرف دولت؛ که چندین برابر قیمت خرید بوده؛ به فروش میرساند. تو آن وضعیت بحرانی جنگ؛ نخستین کاری که انجام میدهد، قبل از سررسید وجه برات را به هرترتیبی که شده برای فروشنده میفرستد و بدهیش رو می پردازه و خیالش از این بابت راحت میشود
اما قصه این صفر بیمحل به همینجا ختم نمیشود. حاج میرزا رضا میفهمد که خداوند با صفری که توسط یک مگس ناچیز گذاشته شده؛ تحولی در زندگی او ایجاد کرده، بخاطر همین؛ از عایدی این معامله اقدام به خرید ملک و املاک زیادی تو یکی از محلات تهران میکند. از آنجا که حاجی مرد مؤمن و مقیدی بودُ ساده زندگی میکرد؛ و تو پرداخت صدقات و خیرات؛ و برپایی مجالس مذهبی به مناسبتهای مختلف پیشقدم بود، سرانجام در زمان حیات خودش مقدار زیادی از اموال و داراییش از جمله ۶۰۰ هکتار اراضی منطقه 16 تهران، چندین دهنه مغازه، کاروانسرا، و خانه را وقف عام میکند.
ساخت بیمارستان خیریه تو جنوب شهر تهران؛ با هدف ارائه خدمات رایگان به مردم فقیر جنوبشهر شروع میشود و آمادهسازی و تجهیز آن حتی در سالهای مقارن جنگ جهانی ادامه پیدا میکنه تا اینکه در سال ۱۳۲۱ افتتاح میشود.این مرکز آن زمان یکی از بیمارستانهای معروف و مجهّز تهران بود. حاج رضا بلوطی در سال ۱۳4۸ پس از چند سال اداره بیمارستان، دار فانی را وداع میکند و در قم به مزار ابدی سپرده میشود.
#چشم_برزخی #قیامت #بهجت #داستان_عجیب #ثروت #قانون_جذب #شیعه #سنی #اهل_سنت #مناظره
Пікірлер: 47
سلام ادستاد بزرگوار 🙏🙏🙏🙏🙏🙏عالییییییییییییییییی❤❤❤👍marhabaaaaaaaaaaaaaaaaaa
مشاهده ویدئوهای جدید از لینک زیر: kzread.info
احسنت بر شما.
Perfect ❤️
عالی مثل همیشه ❤️
سپاس . جالب بود .
خیلی جالب بود ممنون
الهم صل علی محمد وآل محمد
❤❤❤❤❤
اللهم عجل لولیک الفرج ❤️🌹❤️
این برنامه عالی بود، خدا وقتی بنده ای را دوست داشته باشه، از فرش به عرش میرسونه تا دست خدا بر روی زمین باشه. اینو توی زندگی خیلی ها تجربه کردند ولی ایمانشان را قوی نکردند و خدا به همان اندازه وزن فکریشون کمک کرده، اعتقاد به خدا صفر و صد است یا همه چیز را از منظر او ببین یا زندگی طبیعی و اجباری تا زمان مرگ را تجربه کن . ❤❤❤
خدا قوت
لذت بردیم واقعا ممنون بابت این ویدیو ارزشمند 🌷🌺❤️🌸
احسنتم بسیار زیبا و آموزنده 🌷🌺🌸🌷
Thanks 🙏🏻
یا الله
❤❤❤عالی عالی
آقای وطندوست خداحفظت کنه... بهره بردیم
❤️🌹الهم صل علی محمد وآل محمد وعجل فرجهم🌹❤️
درود بر استاد گرامی🙏❤
💚🌸👋❤
سلام خسته نباشید slaem
«♥️»
❤
❤❤❤🙏🙏🙏
lik
♥️🙏👍
❤❤❤⚘🙏
❤️❤️❤️❤️❤️🌹🌹🌹🌹🌹🌹👍
خسته نباشید، علی یارت استاد، یه عرضی داشتم ، بنظر من ب شبهاتی ک واسه دین و امام درمیارن بیشتر بپردازین ، چون بیان شیوا و قوی دارین یجورایی ماهم ب این توانایی برسیم
Tttttttttttaaaaaaaaannnnnnnnnkkkkkkkkiiiiiiiiiiuuuuuuuooooooooooooooooo👍👍🙏🙏🙏🙏🙏
حاجی خدا خیرت بده . حاجی اگر یه کلیپ تو شبکه های اجتماعی ببینی و بخندی گناه داره؟
@shaffaftv
2 жыл бұрын
به چی بخندی؟
@ALI-bm9pb
2 жыл бұрын
@@shaffaftv حاجی خدا منو ببخشه طرف نشسته بود یه صندلی خورد تو سرش بغلش یه آقایی بود ایشون غش کرد تو بغل اون آقا
@mosalmantv
2 жыл бұрын
استغفار کن خدا بخشنده ست 🌹🙏❤️
@ALI-bm9pb
2 жыл бұрын
@@mosalmantv چشم شما هم ما خطاکاران رو دعا کن . خدا خیر دنیا و آخرت بهت بده
و
مثل من که شبانه روز تو یتوپ هستم و ثانیه به ثانیه موزیک و و موسیقی و اشپزی و مدیشن و... گوش می کردم طی شش سال و رایگان رمز ارز و... اما الان نه از جیمیل و نه از دسترنج من خبری هست .
حاجی واشینتون اول برو درستش یاد بگیر کدام تاجر تهرانی مرد حسابی این داستان حراتی اصفهان نمیدونی برو بپرس مثلش تو اصفهان هست میگن خدا اگر بخاد بده با ی گگه مگس هم میده
خب با قیمته روز فروخته ارزون نفروخته چون میخواسته بیمارستان و چیزای دیگه برای مردم درست کنه اگرهمه چایی هارو مفت هم میدادالان اون بیمارستانی که میگید ساخته نمیشد و اسمش هم درتاریخ گفته نمیشد که بقیه یادبگیرن .یه هدمه عادی بودکه اشتباهی چای زیادمجبورشده بودبخره و رایگان داده بودمردم دم میکردن و میخوردن و میرفتن دستشویی ولی با اینکارش اثرماندگارباقی گذاشت وماهم باید بیاموزیم.که خیربودنم اینجوریش خوبه.نه ارزون دادن و مفتدادن ماله ادم به مردم.ممنون ازداستان های اموزنده شما
@mosalmantv
2 жыл бұрын
سلام و عرض ادب فکر میکنم کمی بیشتر دقت میفرمودین متوجه منظور بنده میشدین در هر صورت سپاس از همراهی تون
@mosalmamtv
❤️